×
صفحه نخستدرباره سایتشرایط استفادهحریم خصوصیتماس با ما
اصول اعتقاداتاخلاقیاتتاریخاجتماعیاحکامادیان دیگراقتصادبشاراتحقوق بشرسیاستپاسخ به اتهاماتشعر و ادبفهرست تمام مقالات
پیامهای مرکز جهانی بهائی اخبار جامعۀ بهائی گشت و گذار در اخبار بخش سردبیر

برای شروع یا قطع اشتراکتان در خبرنامه سایت، آدرس ایمیل خود را در ذیل وارد کنید.

ثبت نام
قطع اشتراک
twittertelegraminstagram
×
ببخشید کجا می‌توانم تمام پیامه ... بسیار پرمحتوی و پرمعنا بود یاد ... مهم نیست بهائیت دین است یا هرچ ... واقعا تاسف آوره.این اتفاق در ا ...
در پاسخ به فصلنامه مطالعات تاریخی شماره های 17 و 20 در پاسخ به ویژه نامه 29 ایّام جام جم ندای حق
یوزارسیف هم خاتم النبیّین بود!وقت آن است كه بدانيم دين بهايي چيستدرد دلی با خانم وزیر بهداشتآیا بهاییان در انتخابات شرکت می کنند؟تخریب گورستان‌ و عدم صدور جواز دفن بهاییان در شماری از شهرهای ایران
img

سایت نقطه نظر تلاشی برای رفع ابهامات و تعصبات عامه مردم راجع به دیانت بهائی است.

روابط اجتماعي بهاييان و مسلمانان ايران (2)
1385/11/27

چندی پیش در مقاله ای با همین عنوان، با ذکر شواهدی نشان دادم که این تصور که بهاییان، ذاتا و اصالتا منفور مسلمانان ایران هستند، توهمی بیش نبوده و صرفا ساخته و پرداخته ذهن منفعت طلب، دنیا پرست و نا آگاه اکثریت قریب به اتفاق شریعتمداران در ایران بوده است. ایرانیان در مقطعی کمابیش یکسان از زندگی خود، نا گهان خود را بر این باور می دیدند که از بهاییان متنفرند و تصور می کردند که این تنفر جزئی از وجود آنهاست و باصطلاح با شیر اندرون شده و با جان بدر شود. بسیاری از بهاییان ایرانی، در مرور خاطرات کودکی خود، بیاد می آورند که چگونه در کوچه و خیابان و مدرسه، همواره مورد تمسخر، توهین، طعنه، محرومیت و حتی ضرب و شتم همسالان خود قرار می گرفتند، همسالانی که مورد تشویق بزرگسالان نیز واقع می شدند اما نه خود و نه آن بزرگسالان، هر گز نفهمیدند چرا چنین می کردند و کدامین دست نامرئی آنها را به این گرداب گنداب می کشانید. اکثریت آنها وقتی بعدها در مقابل این پرسش قرار گرفته و تاریخ فجایعی که مرتکب شده اند را می بینند مات و مبهوت مانده و بناگاه، گویی تازه از خواب بیدار شده اند از خود می پرسندکه براستی چرا؟ چه کسانی ما را به جان بهاییان انداختند؟ آنها چرا این کار را کردند و ما چرا مجری اوامر آنها شدیم؟ و این اگر چه بسیار دیر هنگام اما آغازی است بر بیداری و رهایی از قیدی که سالها بر گردن داشته اند بی آنکه با خبر باشند و تازه در می یابند که سر نخ بسیاری دیگر از مشکلات خود را باید در کجا جستجو کنند و این گونه واضح می شود که باز این بهاییان هستند که با تحمل رنجی دراز مدت و صبوری مثال زدنی، در بیداری ایرانیان از خواب تاریخی خود، نقش مهمی ایفا می کنند.
پیشتر(در مقاله قبل)، مفصلا مذکور شد که بهاییان در زندگی روز مره خودبا مسلمانان، مشکل لاینحل و یا تضاد ذاتی و غیر قابل حلی نداشته اند و تنها زمانی که فرد یا افرادی، غالبا از طبقه روحانیون و یا به فرمان آنها، به تحریک مردم و تشویق آنان به کینه توزی و آتش افروزی می پرداختند، روابط مودت آمیز و دوستانه جای خود را به اعمال وحشیانه و غیر انسانی می داد اما در این جا، طرح یک نکته از لحاظ رعایت اصول تحقیق و از جمله اصل اصیل انصاف، ضروری است.از اوایل دهه سوم قرن بیستم، تغییراتی در رفتارهای اجتماعی بهاییان ایران بوجود آمد.برای مثال، قبل از این دوره در بسیاری از مناطق ایران، بهاییان از عوامل اصلی برگذاری مراسم مذهبی عاشورا بودند که بتدریج از این کار نهی شدند. این امر و امور مشابه مثل الزام به ثبت ازدواج بهایی در دفاتر رسمی و یا لزوم اخذ اجازه برای عدم حضور در کلاسهای درسی در ایام محرمه بهایی (که معمولا جنجالی به همراه داشت ) و یا لزوم تعطیل کردن مغازه ها در ایام محرمه و یا از همه اینها ساده تر، لزوم اجتناب از ورود به حمامهای رایج در آن زمان(حمامهای خزینه دار) و نمونه هایی از این قبیل باعث بروز واکنشهایی از طرف مردم نسبت به بهاییان و ایجاد نوعی فاصله بین آنها می شد. تمام این موارد از طرف بهاییان آغاز می شد یعنی آنها به میل خود و صوابدید جامعه شان این اقدامات را انجام می دادند. ممکن است این تصور حاصل شود که منشا جدایی بهاییان و مسلمانان، همین اقدامات بهاییان می باشد و مثلا تا قبل از این که بهاییان از ورود به حمامهای مسلمین اجتناب کرده و خود حمامهای جداگانه ای مجهز به دوش بسازند، روابط بسیار خوبی برقرار بوده است اما باید توجه داشت که اولا تاریخ فجایعی که بربابیان وسپس بر بهاییان رفته به اواسط قرن نوزده بر می گردد و ثانیا اصل اساسی پذیرفته شده در دیانت بهایی، معاشرت با تمام ادیان و ملل است و تمایل بهاییان به تاسیس حمام مجهز به دوش و یا پرهیز از شرکت در اجرای بعضی مراسم مذهبی خاص، به هیچوجه نباید به معنای نقض اصل فوق تعبیر شود. بهاییان، خزینه ها را بعلت مسائل بهداشتی و رعایت نظافت و نه بخاطر وجود مسلمانان در آنها، ترک گفتند. آنها همچنین کمال احترام را برای امام حسین قائل هستند اما در عین حال مایلند که هویت خود را مشخص و متمایز سازند زیرا آنها، اگر چه به اعتقادات مسلمانان احترام می گذارند اما مسلمان نیستند. جامعه بهایی، از انجام هر عملی که مبنی برعضویت آنها در مذاهب دیگر و یا تضاد با اصول دیانتشان باشد اجتناب می کند. آنها همچنین بین دو امر «شرکت درجشن و تجمع فرهنگی» و «انجام مراسم مذهبی و عبادی» تفاوت قائلند اما بهاییان در ضمن می دانند که عادات و سنتهایی که قرنها در بین جوامع بشری رایج بوده اند را تنها بر اثر مرور زمان و بتدریج می توان تبدیل نمود. شرکت بهاییان در بعضی مراسم اسلامی و حتی انجام آنها در دوران ها ی اولیه، نیز با تکیه بر همین اصل بوده است. نکته لازم به ذکر این است که مردم ایران بطور طبیعی نسبت به این اقدامات بدبین نبودند.آنها با «دوش» خصومتی نداشتند ودر این جا هم تحریک علما، نقش اصلی را ایفا می کرد. این مساله بسیار مهم و در عین حال گسترده است که پرداختن به آن مجال دیگری را می طلبد. همین قدر ذکر می کنم که این اقدامات بهاییان، به هیچ منطقی نمی توانست مجوزی برای صدور حکم حمله به آن ها باشدواتفاقا برعکس، مسلمانان می توانستند آن را تمرینی برای تساهل، مدارا و بردباری با دگراندیشان دانسته و بدینوسیله گامی بلند برای اعتلاء ایران بردارند. درهر حال این مساله که اقدام بهاییان به جداسازی بعضی امور خود از مسلمانان، علت یا منشا ویا مبدا تیرگی روابط بین آنها بوده است صحیح نبوده و حداقل اینکه نمی تواند توجیهی برای اعمال ضد انسانی انجام شده بر علیه بهاییان باشد در این قسمت بنا بر قولی که در مقاله قبل دادم، گوشه ای دیگر از روابط گسترده اجتماعی بین بهاییان و مسلمانان در ایران پهناور را برای شما بازگو می کنم و امیدوارم که این سیر ادامه یابد. این مطالب از نوع «تاریخ شفاهی» و منبع آن ها، خاطرات معمرین و سالخوردگان مناطق مذکور می باشد. در تهیه آن ها، سرکار خانم «ص-ش» تلاش بسیاری نمودند که از ایشان تشکر می کنم. ضمنا از کلیه دوستان بهایی و غیر بهایی که در مورد مطالب ذیل، دارای نظراتی (به صورت تکمیلی و یا اصلاحی) می باشند، و یا اطلاعاتی از دیگر منا طق ایران دارندمتمنی است نظرات خود را ابراز و ارسال نموده و در جهت روشن شدن هر چه بیشتر حقایق، ما را یاری نمایند. این بار به سراغ بیرجند و توابع آن(دستجرد،زیرگ،نوفرست،سرچاه) می رویم.
روستای دستجرد
در روستای دستجرد، اشکال مختلفه روابط اجتماعی بین بهائیان و مسلمانان کاملاً برقرار و عموم مردم حتی در اختلافات ملکی و محلی به احبا ودر رأس همه به «استاد محمد حسین احمدی» مراجعه می کردند. در ایام نوروز همه مردم محل وظیفه خود می دانستند که ابتدا برای تبریک عید به منزل ایشان بروند. وایشان نیز بنا به رسم محل برای تمام افراد روستا اعم از بهائی و غیربهائی مقداری برنج و روغن می فرستادند و اقوام و فامیل نیز به شام دعوت می شدند. اهالی دستجرد برای انجام امور مهمه خود از قبیل عروسی، مراسم عزاداری و ... حتماً با مشورت و نظر ایشان اقدام می کردند. حتی مأمورین دولتی، اعم از دارائی، ثبت املاک، ثبت احوال-،سربازگیری و ژاندارمری نیز انجام امور خود را از ایشان درخواست می کردندحال آنکه ایشان مأمور رسمی دولت و یا کدخدا نبودند .(حدود سالهای 1300)
در مراسم تدفین بهائیان نیز کلیه افراد روستا شرکت می کردند چنانکه در سال 1325 که اولین فرد بهائی به نام ملامحمد قائمی صعود نمود و در گلستان جاوید محل به خاک سپرده شد کلیه مسلمانان حضور داشتند.
در ایام عید رضوان نیز که احبا در روزهای اول و نهم و دوازدهم اردیبهشت به خارج از روستا می رفتند عده ای از مسلمانان نی با احباهمراهی و به سرور و شادمانی می پرداختند و حتی در خواندن اشعار امری مخصوص عید رضوان، همراهی می نمودند.
در ایام محرمه اسلامی و در مراسم روضه خوانی و عزاداری، احبا در جمع مسلمانان شرکت می کردند و حتی آخوند روضه خوان، که آشنایی با کتب امری به خصوص اشعار جناب نعیم داشت در جلسات و منابر از اشعار وی استفاده می نمود (حدود سالهای 1340)
تا سال 1325، یک حمام خزینه در محل وجود داشت که کلیه افراد حتی از دهات مجاور از آن استفاده می نمودند در این سال این حمام، با هزینه احبا به حمام دوش دار تبدیل گردید و کلیه مسلمانان و بهائیان از آن استفاده می کردند و حتی تعیین هزینه حمام با نظر بهائیان بود .لازم به ذکر است که در آن موقع حتی در شهر بیرجند و دهات پرجمعیت نیز حمام دوش دار وجود نداشت. این حمام در اوایل انقلاب اسلامی متروکه و خراب گردید.
یک مورد مهم دیگر از همکاری مسلمانان با احبا در سال 1325 در ضوضائی بود که بر علیه بهائیان در دو شهر بیرجند و زاهدان روی داد. ماجرا از این قرار بود که احبا به خاطرمظالم وارده، به دستگاههای دولتی تظلم می نمودند. در دستجرد بدین ترتیب این کار انجام می شد که نامه ها و تظلمات احبا را مسلمانان به دستگاههای انتظامی و دولتی می بردند و همچنین آقای محمد حسین احمدی که در آن زمان به زاهدان مسافرت کرده بودند هنگامی که از خیابان عبور می کردند مورد حمله و ضرب و شتم اشرار قرار گرفتند تا جائی که از هوش رفته ونیمه جان در خیابان افتادند. در این حال فرد مسلمانی با لباس نظامی ، ایشان را شناخته و به منزل خود برده و به مداوا و پرستاری او می پردازد. پس از مدتی یکی از مسلمانان دستجرد از طرف فرزندان ایشان عازم زاهدان می شود و پس از جستجو ایشان را یافته و با خود به دستجرد می آورد.
روستای زیرگ zirg در روستای زیرگ نیز از لحاظ حسن ارتباط، وضعیت مشابه دهات دیگر بود. در حدود سال 1340 حمام عمومی ده با همکاری احبا و مسلمانان ساخته شد که البته چند سال بعد به خاطر آشوبهایی سطح کشور (وقایع زمان فلسفی) که به این منطقه نیز سرایت کرده بود، آن حمام را خراب کردند .این حمام بعدا دوباره ساخته شد اما ورود احبا را قدغن کردند.
در ایام عزاداری محرم نیز با اینکه احبا به حسینیه نمی رفتند تا در مراسم شرکت کنند اما سهم امام حسین را طبق سنت محلی به مأمور جمع آوری سهمیه ها می دادند که شامل گندم، قند یا حبوبات بود. در آن ایام (حدود سالهای 1320 و ما قبل آن) قابله محلی آن منطقه زنی به نام «فاطمه بیگم» همسر «کربلائی عبدالعلی» مجتهد زیرگ بود که هنگام وضع حمل به خانه افراد چه بهائی و چه مسلمان میرفت و به مدت ده روز در خانه آنها ساکن می شد و از مادر و نوزاد پرستاری می کرد. چنانکه در هنگام اولین وضع حمل خانم «کلثوم ثابتی (تقی زاده)» در سال 1312، وی به خانه آنها آمده و از ایشان پرستاری کرد.
در ایامی که سیل می آمد و باغات و راهها را خراب می کرد، همه افراد از بهائی و مسلمان با کمک همدیگر به احیا باغات و مرمت راهها می پرداختند. در ایام عید نوروز نیز تمام اهالی ده اول عید به دیدن «کربلائی عبدالعلی» که مجتهد و بزرگ ده بوده می رفتند و احبا هم به این سنت قائل بودند (حدود سالهای 1310)
روستای نوفرست NOFEREST
در روستای نوفرست نیز مانند دیگر مناطق ارتباط بنحو مطلوب بوده است. چنانچه در کلیه رفت و آمدها و مراسم شرکت میکردند. مثلا در سال 1340 که خانم «حوا قدیری» در نوفرست صعود میکند همه احبا و مسلمانان در تشییع جنازه شرکت میکنندو با اینکه خانواده پدری ایشان مسلمان بودند، اما ایشان را به آئین بهائی به خاک می سپارند.لازم به ذکر است که ایشان همسر آخوند محل «ملا محمد حسن قدیری» بوده اند که این آخوند براثر ملاقات وصحبت با جناب «آذری» که برای تبلیغ امر به بیرجند و نقاط اطراف آمده بودند ایمان میاورند. حدود سال 1310 هم همسرشان پس از آگاهی از این مطلب ایمان میاورد. همچنین چون آخوند «ملا محمد حسن» قبل از ایمان روضه خوانی میکرده و بمنبر میرفته است، بعد از ایمان هم مسلمانان از اومیخواهند که روضه خوانی ونوحه خوانی برای آنان را ادامه دهد و می گفتندکه:
ما به دین تو کاری نداریم. باید برای مانوحه بخوانی.
حتی یکی ازفرزندان ایشان بنام «آقا ولی الله قدیری» با اینکه پس ازایمان آوردن پدر بدنیا آمده و در واقع یک بهایی زاده بود نیز نوحه خوانی می کرد وحتی هنگامی که کودکی بیش نبود(حدود7-8 ساله) در روزهای عزاداری محرم، نقش یکی از فرزندان امام حسین را بازی میکرده اند. پدرایشاننیز در ظهر عاشورا در شبیه خوانی، نقش امام حسین را داشته اند. (حدود سال1310)
حتی در سال 1338 وقتی ایشان حدود 35 سال داشته و در نوفرست به شغل معلمی اشتغال داشته اند، در روزهای محرم چون دسته های دهات دیگرهم به نوفرست می آمدند کدخدای محل بنام محمد بشیری به اصرار از ایشان میخواهد برای حفظ آبروی مسلمانان نوفرست هم که شده نوحه خوانی کند. چون غیرازایشان کسی نبوده که نوحه خوانی بلد باشد و همین کدخدا در اکثر اوقات مشکلات روستا و اختلافات اهالی را با کمک برادران قدیری (میرزا حسین برادر بزرگتر و ولی الله برادر کوچکتر) حل میکرده. همچنین درروزهای محرم که مراسم علم گردانی بوده آقا ولی الله همراه علم گردانها میرفته ومسئول نوشتن وصورت برداری نذوراتی بوده که مردم میداده اند وهمین دو برادر ،در هنگام بیماری مجتهد و پیش نماز نوفرست بنام «محمد فروغی» و در غیبت فرزندانش که به طهران رفته بودند به او کمک بسیار کرده ودر کمال محبت از وی و همسرش، پرستاری نمودند. حتی هنگام فوت او (حدود سال 1340)، همه کارهای مربوط به کفن و دفن و عزاداری او را این دو برادر انجام دادند. همین مجتهد یک بار در جمع احبا گفته بود همیشه آخوند مسلمانان بوده ام اما دوست دارم آخوند بهائی ها هم بشوم . روز اول عید کلیه اهالی چه مسلمان و چه بهایی،اول به دیدن این مجتهد و سپس کدخدای محل(محمد بشیری) می رفته اند.
روستای سرچاه
ارتباط در این روستا بین بهائیان و مسلمانان بگونه ای بوده که در همه امور با هم مشارکت داشتند. مثلا در تدفین اموات هرگاه فرد متوفی بهائی بود باز هم مسلمانان او را شسته و کفن میکردند و با همراهی بهائیان برای تدفین میبردند. در مرگ «ام البهاء صمیمی »همسر «حاجی صالح صالحی» در سال 1314 و یا «محمد حسین طالبی» در سال 1320 مسلمانان اجساد آنان را به سرآب ده برده و در آنجا شستشو داده و به قبرستان ده (مختلط برای بهائیان و مسلمان) بردند و زنی بنام «فاطمه سلطان» که روضه خوانی هم می کرده است، بخانه های احبا رفته و برای متصاعدین روضه خوانی می کرد. همچنین چون شغل حاجی صالح سلمانی بود، هر روز بحمام ده میرفت و سر و روی افراد را اصلاح میکرد. وی طبابت نیز می کرد و اهالی ده به هنگام بیماری، نزد او میرفتند. مردم ده اعتقاد داشتند که دست او شفابخش است و بیماران زیادی هم در نتیجه طبابت وی معالجه میشدند. حاجی صالح هرروز که از حمام برمیگشت، به خانه مسلمانان برای صرف صبحانه میرفت. روزاول عید نوروز همه افراد ده، چه مسلمان و چه بهائی، بخانه حاجی صالح می آمدند و همسرش باشیر و چای از ایشان پذیرائی میکرد. از جمله آخوندهائی که همیشه بدیدن اومی آمدند آخوند ملا آقا، شیخ محمد علی، شیخ محمد حسین و شیخ حسن عاملی بودند. این وقایع مربوط به قبل از سالهای1310-1312 است.
درحدود همین سالها گرفتاری هایی نیز برای بهاییان پیش آمد. یک روز عبدالرحیم نامی که مامور بوده تا حاجی را وادار به تبری از دیانت بهایی کند، به خانه آنها میاید و می بیند که حاجی در منزل نیست. لذا به همسرش میگوید که هر وقت حاجی آمد به او بگویید که برود جایی پنهان شود و من هم می گویم که او را ندیده ام و بدین ترتیب محبت ودوستی خود را اظهارمیکند.
باییان و مسلمانان سرچاه، در امور مشترک همکاری و همراهیهای بسیاری داشتند. در حدود سالهای 24-1322 که قرار بوده در ده حمام عمومی بسازند، بهاییان هم در جمع آوری وجوه لازم و هم در ساخت بنای حمام ( ساخت خانه و بام اندود آن) ،کمک زیادی کردند. در کشاورزی و قالی بافی و چوپانی هم بسیار به یکدیگر کمک میکردند. دو چوپان بنامهای «علی محمود» و «محمد کریم» در ده وجود داشتند که هر کدام از آنهایک نفر را به همراه خود به صحرا میبردند. «محمد کریم»، فردی از بهاییان بنام «علی محمد طالبی» را از کودکی تا حدود 20 سالگی یعنی حدود سالهای 1325 تا 1340 همراه خود به صحرا می برد.

نظر خود را بنویسید


در پاسخ "چه فکر کرده اید"

مریم
ارسال شده در : 1388/7/6

می بخور منبر بسوزان مردم آزاری نکن.
اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید.

می بخور منبر بسوزان مردم


ارسال شده در : 1388/7/6

می بخور منبر بسوزان مردم آزاری نکن.
اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید.

آدمي را ادميت لازم است

mmبهامين از بندرعباس
ارسال شده در : 1387/5/10

به اطلاع دوستان و هموطنان عزيز ميرساند به هيچ وجه بين ايرانان با هر دين و مذهب و مرام و انديشه هيچ گونه دشمني و عداوتي وجود ندارد.متاسفانه تمام مشكلات را روحانيون و مقامات مذهبي بوجود آورده اند و ملت را به جان هم انداخته اند.فرهنگ و منش تمام ايرانيان بالاتر از آن است كه به جان هم بيفتند.تمام حوادث و وقايع تلخي كه براي بهاييان و بابيان و يهوديان و حتي هموطنان زرتشتي اتفاق افتاده به دستور مستقيم مراجع و روحانيون بوده است.و من به عنوان يك ايراني آزاده از تمام هموطنان اعم از شيعه - سني - بهايي -بابي-كليمي -ارمني-اسوري-زرتشتي -علي اللهي و ساير مذاهب و فرقه هاي ساكن در ايران به خاطر ستم و بدرفتاري كه از طرف بقيه به انها شده پوزش ظلبيده و معذرت مي خواهم.تن آدمي شريف است به جان آدميت__ نه همين لباس زيباست نشان آدميت
_______________ بهامين از بندرعباس
دهم امرداد 1387 خورشيدي

در مورد نو فرست

شینتو
ارسال شده در : 1386/4/28

دوست بسیار گرامی ،جناب اقای نوفرستی(م.م)
با سلام و احترام
شخصا بعنوان نویسنده مقاله فوق بسیار مایلم در مورد مطالب ان اطلاعات صحیحی کسب کنم.فرموده اید که:

"" مطالب گفته شده در خصوص نوفرست و روابط بين مسلمانان و بهاييان صحيح بنظر نمي رسد براي روشن شدن وقايع ان دوران توجه شما و روژين ساكن شهركرد را به مطالب طرح شده درwww.noferest.blogfa.comجلب ميكنم""

من به این ادرس مراجعه کردم با وجود اینکه حاوی مطالب بسیار جالب و مفصلی در مورد نوفرست بود ولی من در باره بهاییان(نه گذشته و نه وضعیت فعلی انها )چیزی ندیدم.خواهشمندم یا راهنمایی دقیقتری کنید و یا شخصا مطالبی در این زمینه ارسال نمایید.بسیار ممنون می شوم.

برای مسلم عزیز

هدهد
ارسال شده در : 1386/4/27

دوست عزیز
در جمله آخر نظرتان نوشته اید که " دست از این بیراهه بردارید و در برابر حق تسلیم باشید تا در امان باشید "
خوب یعنی اگر از دینمان دست بر نداریم در امان نخواهیم بود !!
فکر نمی کنید طرز گفتار شما از سنخ همان رفتار ظالمانه ای است که آنرا تکذیب نموده اید ؟!

مطالب گفته شده د

نوفرستي(م.م)
ارسال شده در : 1386/2/7

مطالب گفته شده در خصوص نوفرست و روابط بين مسلمانان و بهاييان صحيح بنظر نمي رسد براي روشن شدن وقايع ان دوران توجه شما و روژين ساكن شهركرد را به مطالب طرح شده درwww.noferest.blogfa.comجلب ميكنم.

چه فکر کرده اید؟

مسلم
ارسال شده در : 1386/1/31

چه فکر کرده اید؟ آیا می خواهید مسلمین را با این مطالب کذب فریب دهید و وادار به سازش با اندیشه دروغین بهائیت کنید. هیهات که چه دورید از حقیقت. اگر مسلمانی در گذشته با شما سازش کرد از جهلش بود و اگر عالمی با شما مخالفت کرد از علمش.
دست از این بیراهه برداریدو در برابر حق تسلیم باشید تادرامان باشید.

برای روژین

سیما
ارسال شده در : 1386/1/8

روژین عزیزم ، این سرنوشت بسیاری از زنان ایرانی است . اما باید هوشیار بود که فرزندانمان از حقایق بی بهره نشوند . باید نهایت کوشش خود را بکار بریم تا آنان را از سرچشمه زلال حقیقت که در آثار حضرت بهاء الله مندمج است ، هر روز ... هر روز بنوشانیم و شاهد رشد و نمو روحانی آنها باشیم . فدای تو

درد دل

روژين
ارسال شده در : 1386/1/5

من روژين ساكن شهر كرد هستم
در 7 سالگي زماني همزمان با اوايل انقلاب ايران ما را بهمراه خانواده از روستاي نوفرست بيرون كردند و وسايل ما را آتش زدند هر چند مادرم مسلمان و پدرم بهايي بود ولي باز هم مورد خشم مردم واقع شديم لذا الان بعد از 28 سال دوست دارم به همان رويه مسلمانان كه بظاهر پدرم قبلا آن را رعايت ميكرد و همراه مسلمانان بود باشم نظر شما چيست هر چند الان همسرم مسلمان است