سایت نقطه نظر تلاشی برای رفع ابهامات و تعصبات عامه مردم راجع به دیانت بهائی است.
پس از مقدماتی كه در قسمت اول ذكر شد بر آن شدیم كه با پیش ذهنی بهایی نگر به ادامه این روند بپردازیم. این امر لزوما بدان معنی نیست كه تمامی این مطالب مستند و یا مورد پذیرش عقاید بهایی باشد چه كه چنین مدعایی در وهله اول نیازمند بررسی و مطالعه همه منابع بهایی است كه در حال حاضر به سبب كثرت این منابع و در دسترس نبودن تمامی آنها مسلما غیر ممكن است و در وهله ثانی بسیاری از مقدمات مادی و جهانی كه در این منابع اشاره گشته هنوز مهیا نشده و به طور كامل در جهان گسترش نیافته است تا بتوان فهم كاملی از نوع تاثیراتی كه این مسائل در جهان ایجاد خواهد كرد یافت. بطور كلی می توان گفت كه هنوز در ابتدای راهی بسیار طولانی قرار داریم و تنها مطلبی كه بطور قطع می توان گفت این است كه بین آنچه موجود بوده و یا بسوی ایجاد آن حركتی صورت می گیرد با آنچه مورد نظر منابع بهایی است اختلاف و فاصله بسیار طولانی وجود دارد (حتی در مواقعی كه مشتركات لفظی وجود دارد مانند وحدت ٬ صلح ٬ جهانی شدن ٬ ... نیز فاصله بسیاری بین آنچه در اذهان بوده و یا درعمل بشر را با خود مواجه كرده با اهداف متعالیه بهایی موجود است ) اما تمامی موجودی ها نیز با تمام عدم تشابهاتی كه با مطلوب آینده دارند می توانند بعنوان مقدمات آن مورد توجه و قبول قرار گیرند. بعبارتی وضع موجود با وجود آنكه ابدا مورد تایید نیست اما سعی بر تقبیح و یا طرد آن نیز تمام هم عقاید بهایی نیست بلكه استفاده از همین مقدمات و هدایت آن به تدریج برای نزدیك شدن به مطلوب مورد تاكید است «نمی توان گفت كه میراث گذشته تاریك بكلی از میان رفته و ناگهان نور جدیدی در آفاق دمیده شده است زیرا بسیاری از مردم جهان هنوز هستند كه بار تعصبات قومی و جنسی و ملی و طبقاتی را كه بنا به شواهد موجود دیری نخواهد پایید همچنان بر دوش خویش می كشند اما می توان گفت كه بشر به تدریج باآفریدن موازین و سازمانهایی نوین در بنیان نظم جدیدی كه باعث التیام روابط بین انسانها باشد و به درد مظلومان برسد قدرتی بیشتر می یابد»1
مدعا در آینده دین در این مقال بر این است كه بشریت را چارهای نیست جز آنكه با دید جدیدی به دین روی آورد. در اینجا لازم است كه روی برخی واژهها تاكید خاص شود . اولا آنكه بشر حتی اگر نخواهد و با میل او موافق نباشد (گرچه بر طبق نظریه دینی، دین به عنوان امر فطری برای بشر در نظر گرفته میشود كه نمیتواند مایل به آن نباشد اما به این امر هم خواهیم پرداخت كه چرا بشر میل به دین را از دست میدهد و اصولا بحث اصلی هم بر این واقعیت خواهد بود كه این دین كه میل را به آن از دست میدهد همان دین غیر فطری است) باید بسوی دین بازگردد این مسئله اجتناب ناپذیر است و به نوعی با ساختار بشر آمیخته شده است. در ثانی واژههایی است كه باید روی آن تاكید خاص صورت گیرد مانند اصطلاح دین كه بحث بسیاری را در خود دارد كه اصولا دین یا ادیان و چرا دین و كدام دین و منظور از دین كدام وجه غالب از وجوه متفاوته آن خواهد بود. لغت دیگر دید جدید است یعنی نگرشهای قبلی بشر دیگر كافی نیست و كارایی لازمه را ندارد به زبان دیگر حتی روی آوردن به دین نجات دهنده نیست الا اینكه این نگرش از افق تازهای انجام شود و تجدید حیاتی در آن انجام شده باشد و الا مشكلی بر مشكلات خواهد افزود و بی دینی بر آن مرجح خواهد بود (شاهد آن حركتهای تجدید حیات دینی در قالب بنیادگرایی است). در دید جدید به مسائلی حیاتی باید پرداخته شود. این موارد عبارتند از مصالحه و ارتباط دین با قدرت حكومت، علم، اقتصاد، جهانی شدن ، ... كه در ضمن دید جدید باید در نظر گرفته شود و پر واضح است كه مقدم بر این مسئله مصالحه و نگرش جدید دین به ادیان است كه اهمیت خاص آن «عدم انحصار گرایی»2 است كه بعنوان مانعی بر سر راه حركت دین و نشات گرفته از دین عمل مینماید. در این نگرش یك آموزه بزرگ كه از آن به نام «تحری حقیقت» نیز یاد شده بسیار موثر خواهد بود 3 نكته مهم دیگر در این دید جدید نظر بر این كره خاكی بعنوان یك «دهكده جهانی» است كه دین دیگر نمیتواند در حوزه كوچكتری به تقسیم جهان به دارالایمان و دار الكفر پرداخته و رفتارهای متفاوت در هر مورد در پیش گیرد.
بعبارت دیگر تلویحا بر این مسئله مهر تایید نهاده میشود كه آینده از آن دین است نه بی دینی. اما نه اینكه تاریخ تكرار شده و بشریت در اختیار یكی از ادیان ( به تفاوت آن با دین حقیقی الهیه توجه گردد) قرار گیرد و انحصار گرایی یك دین به نقطه اوج رسیده و آنگاه سرنوشت حیات بشری را در سلطه مطلقه خود قرار دهد. زیرا دین ثابت كرده كه هر گاه به این نقطه برسد چنین خطرات و بی رحمیها را به همراه خود آورده و پرونده هیچ یك از ادیان در این زمینه خالی از این جرائم خاص نیست4 اگر هم تبرئه ادیان از این امر توسط افرادی صورت گرفته در حد توجیه و منشاء گرفته از ذهن یكسویه بوده است نه واقع گرایی و بی تعصبی. مفهوم دین در صورتی متعلق به آینده است كه اولا حوزه خود را بشناسد و به آن قانع باشد. شارعین ادیان تاكید نمودهاند كه دین یك قسمت از نیاز انسانی را تامین مینماید اما مطلقیت آنرا مورد تاكید قرار ندادهاند مختصرا و بعنوان مثال در هیچ یك از ادیان عدم توجه به علم وجود ندارد بلكه «اطلب العلم ولو بالصین» مفهوم عالی و والایی است كه در جوهر تمام ادیان وجود دارد (اما دیدگاههای انحصارینگر و محدود بین مانند اینكه همه چیز در كتاب الهی هست و یا در قران است با تكیه بر كفایت كتاب، كه سبب می شد احساس نیازی به هیچ علم و فهمی نباشد یا حتی مفاخر فرهنگی گذشته و آثارباستانی و یا كتابهای قدیم به شعلههای آتش سپرده شد و یا تاكید بر «لارطب و لایابس الا فی كتاب مبین» به مفهوم بی نیازی از دیگر پدیدهها و حتی نفی و طرد بقیه٬ تفكری است كه به مانند تفكر بالا نقطه ضعفی است كه هیچ دینی به حقیقت نمیتواند خود را از آن تبرئه نماید و یا سایرین را بیشتر مجرم شناسد. اما به هر صورت رایج و متداول است) گر چه در اصل این مسائل نیز از جمله مسائلی و فرعیاتی است كه دینداران بر دین تحمیل مینمایند اما به حقیقت شامل پاسخ «ما انزل الله بها من سلطان» است.
در مقابل شارعین ادیان این نكته را مورد تصدیق قرار داده اند كه انسان معجونی است از ماده و معنا و موجودی ا ست متعلق به دو عالم و مخلوقی است حائز دو مقام خاص در دنیا و آخرت (البته اینكه این دنیا و آخرت دو جنبه یك حقیقت واحدند و ... مسائلی است كه در اینجا جای بحث آن مجال نمییابد) . به همین تناسب هدف اصلی حیات بشری نیز گذر از دنیا به گونهای است كه او را آماده حیات ابدی نماید. دین به یك جنبه حیات انسانی معنا و مفهوم حقیقی میدهد و سایر جنبهها را در اختیار پدیدههای دیگر قرار میدهد. از اینروست كه عقل نیز جزئی از انسان است همانگونه كه روح جزئی از وجود انسانی است و جسم نیز جزئی است و هریك نیازهای خاص خود را دارند كه باید به نحو صحیحی برآورده شود. همانگونه كه غذای روح را نمیتوان برای جسم نیز تجویز نمود و یا به كتاب الله سد جوع نمود و یا بالعكس ، به همین تناسب نمیتوان علم را از دین خواست (چنانچه در قرون وسطی دنیای مسیحیت میخواست و گالیلهها را متهم میساخت و یا مفسرینی كه سعی مینمایند هر پدیده جدید مانند میكرب و یا سفیههای فضایی و شكافت اتم و ... را به لغتی در قران ارتباط دهند و ...) و نه رفتار دینی را از علم متوقع بود (چنانچه عصر روشنگری به ارمغان آورد) و هر دوی این امور نشان از خلط مباحث و یا یكسویه نگریهای بشدت افراطی است كه تقلیلگرایانه به انسان نظر مینمایند. تعادل عالم بشری در صورتی میتواند شكل واقعی خود را بدست آورد كه بین تمام این پدیدهها تعادلی برقرار باشد. همانگونه كه در یك انسان متعادل نیز تمام این جنبهها باید در یك تعادل و تناسبی قرار گیرند و الا آن جسم علیل است. تعادل بین این جهان و آن جهان، تعادل بین روح و جسم و عقل. اهل ادیان از اینكه تاكید بر اهمیت و اصالت زندگی اخروی را در كتب خود دیده و یا از علمای خود به افراط شنیدهاند كه هدف خلقت حیات ابدی و حشر در درگاه الهی است دچار این سوءفهم شدهاند كه میتوان همه چیز را فدای روح كرد و غافل از این نكته ماندهاند كه در این میان خود روح نیز فدا شدهاست مسئله تعالی روح در این جهان به استقلال نیست بلكه در معیت و مساعدت عقل و جسم است و در عین حال هر یك از این قوا از همراهی یكدیگر بهره وافر میبرند. تقلیل گرایانی كه میل دارند انسان را به حد یك ماشین كامل ارتقاء داده (و بدینوسیله راهی برای تحسین خالق او بیابند) همواره تاكید مینمایند كه اگر یك جزئی از اجزاء ماشینی هماهنگ با سایر اجزاء كار نكند كل كار ماشین مختل است اما در مورد انسان ماشینی دچار غفلت میشوند كه سه سیستم كلی در این ماشین وجود دارند كه هدفی چون حركت در مسیر كمال حاصل كار آنهاست (این هدف به زبانهای مختلفی میتواند ارائه شود) نمیتوان به مسیر نهایی واصل شد الا اینكه این سیستم ها بخوبی و با هماهنگی با یكدیگر بتوانند عمل نمایند و حاصل این هماهنگی و كاركرد حركت و تعالی انسان است. شواهد متعدده از این امر میتوان ذكر نمود كه سبب دور افتادن از مقصود است. در هر صورت مقصود این است كه دین به تنهایی در عرف ادیان و مدعیان اصلی دین نیز مورد قبول نبوده ونیست و صراحت این امر در آموزههای بهایی به شكل خاصی است كه تحت عناوینی چون «تطابق علم ودین» و وحدت حقیقت در هر دو مورد تاكید شده كه به نوعی در تمام ادیان بزرگ میتوان شواهد آنرا یافت و این تاكید را در لباس احترام و تكریم به صاحبان علم حقیقی موردی برای انكار باقی نمی گذارد. از این رو دینی مربوط به آینده خواهد بود كه مسائل «اخلاقی و روحانی» تمدن را تامین نماید و در عین حال «تجارب بیطرفانه روشهای علمی»5 را مورد قبول قرار دهد این روابط دو سویه بسیار مورد نیاز جامعه بشری بوده و خواهد بود.
بعبارتی دین باید خلاء اخلاقی و روحانی كه در بالا نیز بعنوان خلاء «عصر اضطراب» از آن یاد شد بخوبی پر كند و علم نیز بتواند با استفاده از روشهای خود حقایق تجربهپذیر حوزه علمی را به نقد كشیده و در بوته آزمون علمی دستاوردهای خود را در معیت دین بجهت رفاه و آسایش و پیشرفت بشریت بكار گیرد. زیرا در واضحترین حالت٬ علم از تعیین ارزش یافتهها عاجز است و زندگی انسانی نیز بر پایه ارزشها شكل میگیرد. دستاوردهای علم علی السویه و بدون جهت گیری می تواند در خدمت رفاه و آسایش بشری یا دمار و بوار او بكار گرفته شود و خود علم تعیین نمی نماید كه این علم باید در چه جهتی مورد استفاده قرار گیرد. بدین جهت تعیین نوع مصرف علم و تكنولوژی در معیت وجدان و اخلاق تامین میشود كه دستاورد دین است. دین در حوزه تاثیر مستقیم بر وجدان افراد (كه اهل علم نیز در این جزء قرار میگیرند) یكنوع نگرش خیرخواهانه به افراد عطا میكند و نیازی نیست كه ذكر شود تمام مساعی اهل علم در نهایت ناظر به حل مشكلی از مشكلات بشر و خدمتی به رفاه اوست (گر چه در سایه سیاست و قدرت و ....عدم هماهنگی با دین موارد مصرف دیگری نیز میتواند داشته باشد كه لزوما در جهت رفاه بشر نیست و شواهد آن در جهان فعلی لاتحصی است) و از سویی با تاثیر بر نهادهای اجتماعی كه در جریان رشد دین ایجاد و تكامل مییابند تاثیر ثانویه خود را بر اجتماع خواهد داشت این دو روند خلاء روحانی و اخلاقی را در دو بعد فرد و اجتماع برطرف خواهد ساخت. در حوزههایی نیز دین و علم بسیار به یكدیگر نزدیك شده و یك هدف و حقیقت را از دو طریق متفاوت ارائه مینمایند كه زیباترین هماهنگی را میتوان در اینجا مشاهده كرد شرط لازم در اینجا هماهنگی بین ایندوست كه فرضیات دینی كه از طریق اعتقادی به میراث رسیده در پرتو عقل روشنگری گردد و نتایج حاصله از سوی دین مورد قدردانی قرار گیرد. در اینجا یكی از آموزههای بهایی در مفهوم «تطابق دین با علم و عقل» تاكید در این نكات دارد.
مسئله مهم دیگر كه در تعیین مسیر دین آینده بسیار مهم است همان سیاست است. سیاست نیز به شكل جدید خود از مواردی است كه در عرصه عملكرد و حوزهای كه نفوذ خود را بدان گسترش میدهد میتواند با دین برخورد داشته و بنابر این خطر خلط حوزه بین این دو وجود دارد. چنانچه بسیاری از حوزههای دین را در حال حاضر حكومت مدعی مالكیت آن است كه دین نباید در آن دخالتی داشته باشد و یا قوانین مدنی از قوانین دینی برتر بوده ونیز از پشتوانه قدرتمندتری جهت اجرا برخوردار است. (تضاد قوانین مدنی و احكام دینی در بین دینداران موضوعی است كه مناقشه بسیاری در بردارد و نیازی به تشریح نیست در عین اینكه همین احكام دینی در كشورهای دینی با میثاقهای مورد قبول بین المللی مانند حقوق بشر دچار تضاد بوده و كشورهای دینی بسیار در معرض اتهام نقض حقوق بشر واقع میشوند) این دو امر در نهایت خود گویای این حقیقت است كه الان حوزه احكام دین و حكم حكمای شرع و علمای دین با حكومتها به نوعی نزدیك شده كه نزاع دائمی بین این دو قطب برقرار گشته و گر چه این امر مسبوق به سابقه دیرینه در مسیحیت و اسلام است اما هیچگاه به این شدت قوانین و احكام دین در قیاس آشكارا و رقابت با دستاورد سیاسی نبودهاست. دینهای در خدمت سیاست به همان اندازه میتوانند مورد سرزنش و دور افتادگی از حقیقت خود تلقی شوند كه دینهای معارض با حكومتهای متبوعه خود. عوارض این دو امر در جهان حاضر از دید هیچ ناظر منصفی دور نیست و شاهد آن رفتار متكی بر قانون مدنی و سیاست در برخی كشورها و یا رفتارهای مبنی بر احكام دینی در كشورها دینی است كه هر دو نوعی تضییع حقوق انسانی را در اشتراك داشته و با غرض اصلی و هدف خود نیز در تعارض افتادهاند. بحث در اینجا نیست كه بین دو نظریه كه دین نباید دیگر روی احكام مربوط به هزاران سال قبل خود كه حالیه امكان اجرا ندارد تكیه كند با اینكه دین مدعی باشد كه خارج از احكام خدا عمل كردن كفر است و سبب بعد از خدا و امثال این اذكار... داوری صورت گیرد و یا تعیین حق گردد بلكه خلاصه كلام این است كه هیچگاه در جهان شرایطی چون امروز برقرار نبوده كه لازم باشد تعاملی بین این قدرت و دین انجام گیرد تا هر دو بتوانند آسایش بشر را با احترام به جایگاه انسانی او تامین نمایند. مسئله اصلا در این نیست كه كدام یك موقتا عقب نشینی كرده و حوزه خود را به نفع دیگری ترك كرده است زیرا این امور تنشزا بوده و كاملا موقتی است ضمن اینكه راه حلی منطقی نیز در عمق آن وجود ندارد. حركتهایی چون لائیسم و سكولاریسم گویای اهمیت مسئله و نیاز ضروری اجتماع به تعیین مرزها و نوع برخورد این دو پدیده را بخوبی نشان میدهد.
بنظر میرسد كه اذعان به این مسئله كه دین بسیاری از كاركردهای مهم خود را در این زمان از دست داده و هنگامی كه به تاریخ گذشته خود مینگرد چاره ای ندارد جز اینكه تمامی انگشتان حسرت خود را بدهان فرو برد و از مقام گذشته خود و افتخارات و احترامی كه داشت به عنوان رویایی شیرین یاد كند. این امر اعترافی مشكل و دردناك است در عین اینكه از منظر دینداران و بخصوص علمای دین به عنوان اشكال و یا گناهی عظیم نگریسته میشود( كه اگر چه وجود دارد اما سر در برف فرو بردن بر اذعان به این واقعیت تلخ ارحجیت دارد). دور نیست خاطره كسانی كه در قرن بیستم خود را از تلویزیون و رادیو محروم می نمودند و یا فرزندان دختر خود را از رفتن به مدرسه نهی مینمودند و یا از خوردن برخی اغذیه و فواكه (كه خداوند به جهت استفاده آنرا در اختیار بشر برایگان قرار داده) خودداری مینمودند. البته ذكر این مسائل به این معنا نیست كه دلایل مختلفی بر این امور وجود دارد اما در راس تمام این علل و دلایل و بعنوان علت العلل یك امر وجود دارد و یك واقعیت كه یكباره در نظر مردمی كه خود و آباء خود را تحت نظارت شدید دین میدیدند با این امر تلخ مواجه شدند كه نظارت و عملكرد دین در حال كاهش است.اموری كه تحت نظارت و باذن علمای دین در مكتب و مسجد و كلیسا انجام میگرفت در حال حاضر می تواند به گونهای مستقل از این نظارت دین در ساختمانی مدرن و بدون اذن علمای دین و با محتوایی بسیار متفاوت از قبل در حال انجام است و یا غذایی كه باید در سایه نظارت دین حلال باشد از این نظارت خارج شده و تعیین قوانین از منبعی غیر دین در حال صدور است. طهارت و نجاست معنایی بین بهداشت و شرع یافته است كه برای اهل دین نیز حكمت آن در پرده ابهام است. اما هر چه باشد امور بهداشتی نیز قصد دخالت در دین و یا كنار زدن دین را دارد. بعبارتی در بسیاری از امور نه تنها به نظارت دین مراجعه نمی نمایند بلكه او را نادیده و یا بعنوان مانعی تلقی مینماید. دینی كه تمام امتیازات خود را از دست داده و خانهنشین شده در پی دستیابی مجدد به مجد گذشته خود در تلاش است. نكته ظریف در این است كه به جهت یافتن مجد گذشته و با استفاده از روشهای قدیم فقط از تنها خانه خود كه وجدان مومنین نیز بوده رخت میبندد و دیگر جایی جز صعود به آسمان تقدس و فراجهانی ندارد كه بهر حال تاثیری در حال مردمان زنده این جهان نخواهد داشت. دوران این گونه دین و دینداری به آخر رسیده لازم نیست كه دین در پی یافتن جایگاه قبلیه خود باشد بلكه این وظایف را در زمانی متقبل شده بود كه هیچ سازمانی دیگر نبود و یا لزوم انجام آنرا احساس نمیكرد و بنابر این مجبور بود این وظایف را نیز در حوزه كار خود وارد كند اما در جهان واحد فعلی هر سازمان بشری و دنیوی به مدد علم و فن آوری مدرن این وظایف را به بهترین وجه (اگر نه در عمل اما حداقل در تئوری) انجام داده و این بدان معنا نیست كه جای دین تنگ شده بلكه برای اولین بار در تاریخ بشری است كه میتوان گفت زمانی فرا رسیده كه دین بتواند با طیب خاطر و فراغت بال به اموری بپردازد كه تنها از عهده او برمیآید و به جهت آن به این دنیا آمده است اما به اجبار و به جهت نبود امكانات لازم در گذشته وظایف متفرقه ای را انجام می داده است. دین به مانند پزشكی كه سالهای دراز در نبود دستیاران و همكاران به خوبی تمام وظایف پرستاران و مددكاران و عوامل اجرایی و ... را انجام میداد و البته موفق بود اما بیماران آنچنان به این رویه خو گرفته اند كه نمی توانند قبول كنند كه اگر حالیا چون بسیاری به میدان آمده و سعی نمودند كه با تقسیم وظایف به كمك او شتافته و عوامل اجرایی مختلفی را كه میتوانستند دغدغههای خاطر او را برطرف نمایند در كنار ایشان آورده اند بشر بیمار بجای آنكه از این همكاران استقبال كرده و دست آنان را به گرمی بفشرد آنان را رقبایی قلمداد مینماید كه سعی دارند پزشك حاذق قدیمی را از میدان بدر كنند. حال اگر به او یادآوری نمایند كه وظیفه و هدف اصلی پزشك توجه به علل امراض و یافتن بهترین راه معالجه مشكلات بوده و سایر مراقبتها و تغذیه و نظافت و ...كه با نبودن معاونانی خودبخود به یكی از بارهای او تبدیل شده بود بهتر است كه از امور او حذف شود به مقاومت بر می خیزند. و یا بر این اعتقاد می شوند كه سالیان دراز تحمل این زحمات سبب از كار افتاده گی بوده و باید به نوعی از عرصه فعالیت خارج شود و ... ضجههای اینگونه قلب ناظرین را نیز بدرد میآورد. اما واقعیت همین امر تلخ است كه دین باید در كاركردهای خود تجدید نظر خاص نماید نه اینكه به سابقه خود بنگرد. در این صورت است كه مجد دوباره خود را بدست میآورد و بخوبی اذعان مینماید كه در گذشته برخی وظایف بعنوان امانت موقتی بدو سپرده شده بود و حالیا باید این امانات را به اهل آن واگذار نماید و این دین بوده كه در گذشته در حوزههای دیگری غیر از حوزه اصلی خود عملكرد داشته و طبعا از پراختن كامل به وظیفه اصلی خود باز میمانده است اما حالیه فرصت این را یافته كه بتمامه جلوه كرده و صورت اصلی خود را نمایان سازد. در حداقل میتوان گفت كه تامین اخلاقی و روحانی و سلامت وجدانی وحدت عالم بشری در یك دهكده جهانی كه تمام سرنوشت اهل این دهكده در ارتباط نزدیكی به یكدیگر گره خورده است بر عهده دین است مسائل جانبی چون رفع انحصار گراییها (كه از آن یاد شد) و تعصبات مختلفه متنوعه و صلح عظیم عمومی و ... در حوزهای است كه (لااقل) برخی جنبههای آن بدون دین قابل حصول نیست. دین آینده همان دینی است كه به این حوزه ها وارد شده و دغدغه خود را از یك محله محدود و یك فرقه محدود و جدایی خود از دیگران بدر آورده و به جهانی بیاندیشد كه تمام آن خلق خدای متعال اوست و حوزه او تمامی بشریت و نگرش او بر كره خاكی باشد (كه در برابر آفرینش الهی چون قطرهای نیز در مقابل دریا بحساب نمیآید) كه چیزی جز به اراده او بر آن خلق نشده و تمام الوان و عقاید و نگرشها و فرهنگها و ... نه به جهت مبارزه و از میان برچیدن (و نشر عقیده و رنگ و فرهنگ خود بجای تمامی آنها) بلكه به جهت زیبایی و طراوت و جلوه بیشتر كمالات آن خلق شدهاند.
«...باید اشتباه نشود كه اصل وحدت عالم انسانی كه محور جمیع تعالیم حضرت بهاء الله است صرفا متبعث از اظهار احساساتی ناسنجیده و بیان امیدی مبهم و نارسا نیست و نباید آن را منحصرا ناشی از ارزوی احیاء روح اخوت بشری و خیر خواهی بین مردم انگاشت و هدفش را فقط در این دانست كه بین افراد بشر و ملل و اقوام تعاون وتعاضدی حاصل گردد بلكه مقصدش بسیار برتر و دعویش بسیار عظیمتر از آن است كه حتی پیامبران پیشین مجاز به بیانش بودهاند پیامش فقط متوجه افراد نیست بلكه به روابط ضروریهای نیز مربوط میشود كه ممالك و ملل را به هم پیوند میدهد و عضو یك خانواده بشری مینماید و چنان نیست كه فقط مرامی را اعلان كرده باشد....بلی اصل وحدت عالم انسانی خواهان تجدید بنیان جامعه و طالب خلع سلاح كشورهای متمدن جهان است جهانی به مانند هیكلی زنده در جمیع جنبههای اصلی حیاتش، در نظم سیاسیاش، آمال روحانیاش، تجارت و اقتصادش، خط و زبانش متحد باشد و در عین حال كشورهای عضو آن حكومت متحده جهانی بتوانند آزادانه خصائص ملی خود را حفظ كنند...»6
منابع:
1-ترجمه بیانیه بیت العدل اعظم خطاب به روسای ادیان آپریل 2002
2-به مقاله كاركردهای دین در هزاره جدبد مراجعه شود
3-آنچه در اینجا اهمیت دارد همین است كه دین باید در نوع دینداری تجدید نظر نماید و از دین ارثی به دین تحقیقی تغییر جهت دهد این اشكال را متفكر دینی ، جان هیك به بهتری وجهی توصیف نموده است «...در این صورت ما با این نتیجه گیری باقی میمانیم كه در اكثریت عظیمی از موراد كه به نظر میرسد كاملا بیشتر از نود و پنج درصد مواقع باشد سنت دینی كه هر كس رابطه خویش با حق را در درون آن مییابد تا حدود بسیار زیادی به این بستگی دارد كه آن آقا یا خانم در كجا و چه زمانی متولد شدهاست چرا كه در حالت عادی ، در سرتاسر جهان دینی كه هر كس میپذیرد عملا تنها دینی بوده است كه در دسترس وی قرار داشته است... این فكری كاملا فوق العاده و عجیب و تا حدودی هم آزار دهنده خواهد بود كه بینش و بصیرت دینی هر كس كه در نظر وی كاملا هم درست و بر حق جلوه میكند عمدتا توسط عواملی كه كاملا بیرون از كنترل وی انتخاب شده باشد یعنی از طریق عامل غیر قابل كنترل تولد شخص در زمان و مكانی معین . البته این طور نیست كه كسی نتواند از یك جریان حیات دینی به جریان دیگری تغییر مذهب دهد بلكه این است كه چنین حادثهای كاملا بندرت اتفاق می افتد و معمولا لازمه آن نیز قرار گرفتن در فرصتهای آموزشی خاصی است از این رو اكثریت عظیم ابنای بشر در طول زندگی خود بر همان سنت دینی كه در ان متولد شده و مطابق آن شكل گرفتهاند باقی خواهند ماند...» جان هیك ، مباحث پلورالیسم دینی ص 132
4-به فصل الخطاب بیت العدل اعظم در مقاله كاركرد دین درهزاره جدید مراجعه شود
5-«... اگر رهبران دینی بخواهد این مفهوم اخیر را جوابی گوید باید اول قبول كند كه دین و علم دو نظام جدایی ناپذیر دانش و بینش انسانند كه به آن وسیله استعداد و امكانات وجدان انسانی پرورش مییابد. پس دین و علم با یكدیگر نزاعی ندارند بلكه هر دو روشهای ضروری و لازم و ملزوم یكدیگرند كه عقل انسان در اكتشاف حقیقت از هر دو استفاده میكند. در زمانهای نادری كه دین وعلم در تاریخ بشر مفیدتر و پر ثمرتر از همیشه بودهاند وقتی بوده كه مكمل یكدیگر شناخته شده و هر دو را به كار گماشته اند . بینش و كاردانیهایی را كه پیشرفتهای علمی پدید آورده باید همیشه منضم به تعهدات اخلاقی و روحانی باشد تا بتواند مورد استفاده صحیح قرار گیرد و از سوی دیگر اعتقادات دینی نیز هر چند نزد ما عزیز باشد باید بر تجارب بیطرفانه ناشی از روشهای علمی با طیب خاطر و امتنان گردن نهد» بیانیه بیت العدل اعظم خطاب به رهبران دینی
6-هدف نظم بدیع جهانی ص 27
نظر خود را بنویسید