×
صفحه نخستدرباره سایتشرایط استفادهحریم خصوصیتماس با ما
اصول اعتقاداتاخلاقیاتتاریخاجتماعیاحکامادیان دیگراقتصادبشاراتحقوق بشرسیاستپاسخ به اتهاماتشعر و ادبفهرست تمام مقالات
پیامهای مرکز جهانی بهائی اخبار جامعۀ بهائی گشت و گذار در اخبار بخش سردبیر

برای شروع یا قطع اشتراکتان در خبرنامه سایت، آدرس ایمیل خود را در ذیل وارد کنید.

ثبت نام
قطع اشتراک
twittertelegraminstagram
×
ببخشید کجا می‌توانم تمام پیامه ... بسیار پرمحتوی و پرمعنا بود یاد ... مهم نیست بهائیت دین است یا هرچ ... واقعا تاسف آوره.این اتفاق در ا ...
در پاسخ به فصلنامه مطالعات تاریخی شماره های 17 و 20 در پاسخ به ویژه نامه 29 ایّام جام جم ندای حق
یوزارسیف هم خاتم النبیّین بود!وقت آن است كه بدانيم دين بهايي چيستدرد دلی با خانم وزیر بهداشتآیا بهاییان در انتخابات شرکت می کنند؟تخریب گورستان‌ و عدم صدور جواز دفن بهاییان در شماری از شهرهای ایران
img

سایت نقطه نظر تلاشی برای رفع ابهامات و تعصبات عامه مردم راجع به دیانت بهائی است.

معرفی امر و استدلالیه برای اهل حق - قسمت دوم
1386/03/01

باری بنا بر آنچه که در فوق گذشت و توجه به آنچه که بعداً مسطور خواهد شد بيان اين مطلب لازم است که در اين زمان بهاييان مدعی هستند که آنچه را طايفه اهل حق و مردم يارستان انتظار دارند به موجب دفاتر و کلامهای موجود ظاهر و عيان گشته و وعده ها و بشارات مسطور در دفاتر بوقوع پيوسته، دو ظهور پی درپی که عبارت از ظهور بنيامين و ظهور شاه خاونکار همان ظهور حضرت باب و ظهور حضرت بهاالله است. اين دو ذات بزرگوار همان وجودات مقدسی هستند که در دفاتر به ظهور آنها وعده داده شده و يارستان از بدو پيدايش الی حال در آرزوی چنين روزی بوده که حق را در جامه بشری بشناسند و بشرف ايمان نائل گردند لذا برای آنکه بتوانيم وعده هائی را که در دفاتر يارستان ذکر شده و با آنچه که در واقعيت اين دو ظهور اعظم است مطابقه کنيم و استدلال به حقانيت اين امر بنماييم . مقدمةً تاريخچه فوق العاده مختصری از پيدايش اين دو ظهور مذکور می شود که دوستان عزيز يارستان با اطلاع بيشتری به بررسی و مطابقه دفاتر خود موفق آيند و بدانند که بزرگانشان به چه کيفيت تمام نکات و کليه وقايع ظهور را از پيش پيشگويی نموده و تا چه اندازه راه را برای وصول به مقصود هموار نموده اند.
نقل از تاريخ آيين جهانی (ص 7 الی 12 و از 17 الی 21 )
«ظهور اول ـ ندای ظهور اول ازشيراز در تاريخ شب پنجم جمادی الاولی سال 1260 هجری قمری مطابق با 23 می سال 1844 ميلادی بلند شد. منادی اين ندا ملقب به حضرت اعلی و نقطه اولی و نام مبارکش ميرزا سيد علی محمد معروف به باب و نام پدر بزرگوارش سيد محمد رضا و آن حضرت هاشمی نسب و از خانواده تجار بودند و در بيست و پنج سالگی ابتدا در شيراز و سپس در مکه معظمه اظهار امر فرمودند و دعوت خود را در ضمن توقيعات به نفوس مهمه از جمله به شريف مکه ابلاغ نمودند و با آيات و آثاری مثل قرآن ظاهر شدند و جمع کثيری از علما به آن حضرت گرويدند و هزاران نفر از مؤمنين در وقايع تاريخی مازندران و زنجان و نيريز و طهران و ساير بلاد ايران در راه ايمان به حضرتش از مال و جان و عزت ظاهره گذشتند و در نهايت مظلوميت شهيد شدند و آن حضرت مدت شش سال در شيراز و اصفهان و تبريز و ماکو و چهريق گرفتار ظلم ظالمان و اسير بند و زندان بودند تا آنکه در تاريخ 28 شعبان سال 1266 هجری مطابق با نهم ژوييه سال 1850 ميلادی به فرمان حکومت مستبد ايران و فتوای چند نفر از علمای تبريز آن حضرت را با يکی از پيروان با وفايش بنام ميرزا محمد علی زنوزی ملقب به انيس با حضور متجاوز از ده هزار نفر در ميدان جبه خانه شهر تبريز آويختند و فوج سربازان ارامنه که تعدادشان هفتصد و پنجاه نفر بود به فرماندهی سامخان سرتيپ شليک نمودند ولی پس از فرو نشستن دودهای باروت مشاهده و معلوم شد که گلوله ها به ريسمانها خورده و به آن دو هيکل مقدس کمترين آسيبی وارد نيامده، تماشاچيان و سربازان از اين واقعه متحير و مبهوت شدند و سامخان از اجرای حکم در دفعه ديگر خودداری کرد و فراش باشی متنبه گشته از ميدان خارج شد. آنگاه آقاجان بيگ فرمانده فوج خمسه که داوطلب و مأمور اجرای حکم شده بود با سربازان فوج خمسه که به فوج خاصه ناصری موسوم بود به ميدان وارد شد و بار ديگرآن مظلومان را به همان وضع به ريسمان ها آويختند و هدف گلوله ساختند (گويند که جمعی از بزرگان شهر تبريز به حضور حضرت اعلی آمدند و عرض کردند که شما مانند اجداد طاهرينتان تقيه کنيد و از اظهار اين امر تبری جوييد و راضی نشويد که خاک تبريز به خونتان رنگين و مردم اين سرزمين تا ابد ننگين باشند. حضرت اعلی فرمودند که ای مردم اگر به حقانيت من پی برده بوديد همه مانند اين جوان زنوزی جان خود را در اين ميدان در راه ايمان به من فدا مينموديد.) و آن اجساد مقدسه را در کنار خندق شهر انداختند و نگهبانانی بر آن گماشتند، نيمه شب دوم بنا به خواهش جناب حاجی سليمان خان که از مؤمنين فداکار بود و سفارش کلانتر شهر تبريز حاجی الهيار نام بدستياری همکارانش آن دو جسد مقدس را از خندق ربوده و به حاجی سليمان خان تحويل نموده آنگاه به کارگاه حرير بافی يکی از بابيان ميلانی بردند و در آنجا در صندوقی قرار دادند و پس از چندی به طهران منتقل نمودند و به امر حضرت بهاءالله در نقاطی محفوظ نگهداشتند تا اينکه پس از پنجاه سال به دستور حضرت عبدالبهاء صندوق محتوی آن دو جسد مقدس به ارض اقدس انتقال و در نوروز سال 1327 هجری قمری مطابق با 21 مارچ سال 1909 ميلادی در مقام اعلی واقع در کوه کرمل که آن مقام را حضرت عبدالبهاء به امر مبارک حضرت بهاءالله قبلا بنا فرموده بودند، استقرار يافت. »
« ظهور دوم ـ منادی اين ندا حضرت بهاءالله جل اسمه الاعلی و نام مبارکشان ميرزا حسينعلی و ملقب به بهاءالله. پدر بزرگوارشان جناب ميرزاعباس نوری ملقب به ميرزا بزرگ که از اعيان و وزرای دوره فتحعلی شاه و محمد شاه قاجار بود. حضرت بهاءالله دوم ماه محرم سال 1233 در شهر طهران تولد يافتند و زمانيکه ندای حضرت اعلی بلند شد دعوی آن حضرت را تصديق و علنا قيام به نصرت و ياری فرمودند و به همين جهت در مازندران و طهران گرفتار اذيت و آزار دشمنان و اسير بند و زندان گشتند. اموال به غارت رفت و
املاک موروثه به تصرف دشمنان درآمد و مدت چهار ماه در زندان سياه چال طهران اسير کُند و زنجير بودند و اولين تجلی امر الهی بر قلب مبارک حضرت بهاءالله در سال نهم ظهور حضرت اعلی در اين زندان بود و بعد از اين مدت سلطان مستبد ايران (ناصرالدين شاه قاجار) آن حضرت را با جمعی عائله به بغداد تبعيد نمود و در تاريخ 32 نوروز يعنی اول ارديبهشت سال 1297 هجری قمری مطابق 22 آوريل سال 1863 ميلادی در موقعی که بر اثر ضديت وسعايت علمای شيعه و فرمان ناصرالدين شاه سلطان ايران و سلطان عبدالعزيز پادشاه عثمانی مقرر بود که آن حضرت از بغداد به اسلامبول تبعيد شوند و در باغ نجيب پاشا که در کنار دجله واقع است برای نقل مکان به آنجا تشريف فرما شده دوازده روز توقف و با حضور جمع کثيری اظهار امر علنی فرمودند و مصداق بشارت قرآن کريم که در سوره يونس آيه 26 ميفرمايند: « والله يدعوا الی دارالسلام و يهدی من یشاء الی صراط المستقيم.» يعنی خداوند دعوت ميفرمايد به سوی دارالسلام و کسی را که بخواهد به راه راست هدايت مينمايد. در دارالسلام بغداد آن ندای الهی بلند شد و پس از دوازده روز که در باغ نجيبيه جشن اعظم رضوان بر پا بود و مشاهير و بزرگان شهر به زيارت آن حضرت مشرف ميشدند.
با عائله و جمعی از مؤمنين به سوی اسلامبول حرکت فرمودند و دولت عثمانی آن حضرت را از اسلامبول به شهر ادرنه و پس از چندی از آنجا به شهر عکا تبعيد کرد و در محلی که قشله نظامی و زندان قاتلين و سارقين بود، زندانی ساخت. حضرت بهاءالله آن زندان را سجن اعظم ناميده اند. منظور دو سلطان مستبد ايران و عثمانی اين بود که به کلی نام آن حضرت فراموش و چراغ امر الهی خاموش شود، لکن حضرت بهاءالله به محض ورودشان به عکا فرمودند که جميع بشارات کتب مقدسه و وعده های انبيای الهی تحقق يافت زيرا در کتب تورات و انجيل و احاديث که مؤيد آيات قرآن است به ظهور حضرت موعود و ارتفاع ندای الهی از اراضی مقدسه بشارت داده شده بود که به ورود حضرت بهاءالله به آن اراضی کلا تحقق يافت.»
مطلب اول در اينکه بايد دو ظهور پی در پی ظاهر شود، در تمام شرايع موجود و مذاهب مختلفه عالم از قبل بشارت به دو ظهور پی در پی داده شده که بايد در آخر زمان ظاهر شود. اين مواعيد و بشارات منصوصه در کتب کلا بر يک نهج و بر يک کيفيت ميباشند و خلاصه آن بدين مضمون است (نقل از کتاب آیين جهانی بهايی):
« در روز آخرالزمان به واسطه دو ظهور اعظم زمين به نور پروردگار روشن شود و جهان جهان ديگر گردد و عالم به رتبه بلوغ رسد و عقول و افکار توسعه يابد و علوم و صنايع ترقی کند و عدل الهی جهان را فراگيرد و آلات جنگ و قتال به اسباب فلاحت و صنعت تبديل شود و تعصبات دينی و مذهبی و نژادی و وطنی و سياسی از بين بشر برافتد و اهل عالم همه با هم چون برادر مهرپرور شوند و جهان خراب آباد گردد و بشر از قيد بندگی و اسارت آزاد شود و جميع دِينها يک دِين شوند و روی زمين رشک بهشت برين گردد...»
و هر کدام از شرايع و مذاهب بر مبنای معتقدات خود مظاهر اين دو ظهور را به نامهای مختلف ناميده اند و بزعم خود انتظار دارند که زمانی اين مظاهر مقدسه به همان نام و مشخصات که خود معتقد هستند در عالم ظاهر گردند، چنانکه يهود انتظار ظهور ايليا و يهوه، و مسيحی در انتظار رجعت حضرت مسيح و پدر آسمانی، و مسلمان بر حسب مذاهب مختلفه انتظار مهدی يا قائم موعود و رجعت مسيح يا رجعت حسينی، و زردشتی منتظر ظهور هوشيدر و شاه بهرام هستند، پيروان اهل حق نيز انتظار دو ظهور پی در پی را دارند که اولی ظهور بنيامين و دومی ظهور شاه خاونکار و يا رجعت حضرت سلطان است و اما چون اهل حق مظاهر اين دو ظهور را رجعت دونهای گذشته ميدانند گاهی در دفاتر بشارات ظهور را بنام همان دونهای قبلی بيان شده و اين خود مبين آن است که هر وقت مظاهر مقدسه در دونهای ديگری در زمانهای مختلف ظاهر شده اند دارای کيفيت و شکل ديگر و مکان ديگر و مشخصات ديگری بوده اند که به کلی با دونهای قبلی متفاوت بوده و چنانکه مظهر حق زمانی عربستان و متکلم به زبان عربی و دارای مشخصات خاص ديگر بوده و زمانی با مشخصات ديگر ظاهر شده است ولکن در حقيقت هر دوی اين دو ذات يکی بوده و به اصطلاح يارستان يک ذات بوده که در دو قوا ظاهر شده اند. باری برای بيان مطلب فوق و اينکه اهل حق در انتظار دو ظهور ميباشند، به طور مختصر شواهدی از دفاتر و کلام مذکور ميشود.
دفتر حضرت خان الماس:
هر وقت بنيامين بيونه جهان مبونه خواجام بنما نونيشان
عين همين کلام در دفتر شيخ امير مسطور است که ميفرمايد:
هر وقت بنيامين بيونه جهان بايد نه خواجام بنما نونيشان
مفهوم بيان فوق اين است که هر موقع بنيامين در جهان ظاهر شود بايد از خواجام (منظور شاه خاونکار) مژده بدهد. به طوريکه در بيان فوق تصريح شده ظهور اولی ظهور بنيامين است و او مبشرو بشارت دهنده است از برای ظهور بعدی.
دردفتر لاچين مذکور است:
نه بنيام وه
قالی هيز گِردن نه بنيام وه
شاه نيشتن وتخت دست وجام وه
بو جام جهان پرده عام وه
ترجمه اين کلام اينست که ميفرمايند از بنيامين ندائی بلند شد و شاه بر تخت داوری خود نشست و جام باقی در دست گرفت و صلای عام درداد. آنچه از بيانات فوق استنباط ميشود اينست که اين دو ظهور توام و پی در پی خواهند بود و اين نيز مورد تأ ييد اهل حق است و در دفاتر اين مطلب کاملا تصريح يافته است.
چنانکه در دفتر لاچين ميفرمايد:
يـاران مـزگـانـی وعده خروشن نوبت ميدان دو سفيدپوشن
ميفرمايد دوستان مژدگانی دهيد، زمان ظهور است، نوبت ظهور دو سفيدپوش است. اين کلام صراحت دارد بر اينکه اين دو مظهر ظهور با يکديگر هستند و نهايت يکی از آنها برای ديگری جنبه بشارت دهنده دارد و چون ستاره صبحی است که طلوع خورشيد را وعده ميدهد.
در دفتر ملک ميفرمايد:
فتح هن و شخصی دُر ساخ دامن نشام پيشرون پيشرونشامن
ميفرمايد فتح و موفقيت با کسی است که اسير زندان و دام است [1] و آن کس از طرف شاه مبشر و بشارت دهنده است از برای ظهور شاه.
و اما کيفيت و چگونگی بشارتی که بايد ظهور اول برای ظهور بعدی ابلاغ نمايد تا آنجا مورد توجه دفتر و کلام قرار گرفته که دليل حقانيت مظهر ظهور اولی همان است که بشارت به ظهور بعدی بفرمايد.
دفتر لاچين ميفرمايد:
هـرکـس نـيـشانـه او جامه پيشين بگيرين و دست صاحبکار ويشن
مفهوم کلام فوق اينست که هرکس نشانه آن جامه (منظور جامه خداوندگاری که ظهور کلی و رجعت حضرت سلطان است) بگويد دست او را بگيريد که خودش مظهر ظهور است و ذات صاحبکار است که در جامه بشری تجلی نموده است. بديهی است اهل حق به صريح دفاتر و کلامها معتقدند که تمام ظهورات از بدو خلقت الی حال تجلی ذات واحدی است که در جامه های مختلف بروز نموده و بالنتيجه بنا بر دفتر لاچين که ميفرمايد:
زمزمه جلالش شمعش هانه شون رموز نه دو جا قوانه يـک دون
مطلب اينست که زمزمه جلال و عظمت روشنی بعدی را در پشت سر دارد، رمز و کيفيت ظهور از دو جانب است.

8. حضرت اعلی (سيد باب) که همان ظهور بنيامين است در اواخر حيات زندانی و مسجون بودند و با آنکه مخالفان به شدت برای از بين بردن او قيام نمودند، معذالک موفقيت و فتح نهايی بنا بر شهادت تاريخ و حقيقت وقايع ظاهر شده با اين زندانی بوده و هست که شرح آن در جای خود خواهد آمد .

نظر خود را بنویسید


شميم عزيز لطفا تعدادي از

پرستو
ارسال شده در : 1389/5/23

شميم عزيز لطفا تعدادي از تناقضات واشتباهاتي رو كه پيدا كردي بنويس تا ما هم بخونيم قربان شما

به نظر من ، دين بهائي آخرين

شميم
ارسال شده در : 1389/5/21

به نظر من ، دين بهائي آخرين دين نميتواند باشد
چراكه پر از تناقض و اشتباه است و مهم تر اينكه سران آن بسيار اشتباه مرتكب شده اند

تمام حرفات و نظر

[email protected]
ارسال شده در : 1386/7/14

تمام حرفات و نظراتت نسبت به دین اهل حق از روي برداشتهاي شخصي و شايد هم از روي جهالت از دين اهل حق وشايد هم از روي دشمني ويا شايد هم دست نشانده حكومت واستعمار مي باشد لازم به ياد اوري است كه دين اهل حق نيازي به تفاسير و روشنگري خصمانه امثال شما ندارد و لطفآ مغز جنابعالي از اين بيشتر تراوش نكند كه عرصه سيمرغ نه جولانگه توست كه اي مگس