×
صفحه نخستدرباره سایتشرایط استفادهحریم خصوصیتماس با ما
اصول اعتقاداتاخلاقیاتتاریخاجتماعیاحکامادیان دیگراقتصادبشاراتحقوق بشرسیاستپاسخ به اتهاماتشعر و ادبفهرست تمام مقالات
پیامهای مرکز جهانی بهائی اخبار جامعۀ بهائی گشت و گذار در اخبار بخش سردبیر

برای شروع یا قطع اشتراکتان در خبرنامه سایت، آدرس ایمیل خود را در ذیل وارد کنید.

ثبت نام
قطع اشتراک
twittertelegraminstagram
×
ببخشید کجا می‌توانم تمام پیامه ... بسیار پرمحتوی و پرمعنا بود یاد ... مهم نیست بهائیت دین است یا هرچ ... واقعا تاسف آوره.این اتفاق در ا ...
در پاسخ به فصلنامه مطالعات تاریخی شماره های 17 و 20 در پاسخ به ویژه نامه 29 ایّام جام جم ندای حق
یوزارسیف هم خاتم النبیّین بود!وقت آن است كه بدانيم دين بهايي چيستدرد دلی با خانم وزیر بهداشتآیا بهاییان در انتخابات شرکت می کنند؟تخریب گورستان‌ و عدم صدور جواز دفن بهاییان در شماری از شهرهای ایران
img

سایت نقطه نظر تلاشی برای رفع ابهامات و تعصبات عامه مردم راجع به دیانت بهائی است.

دیانت بهائی
1385/03/09

در این مقاله بطور مختصر و اجمالی، بعضی تعالیم اصلی دیانت بهائی گنجانده شده است. برای مطالعه و بررسی بیشتر به کتاب ها و رسالات  سایتbaha'i.org  مراجعه نمائید.

"آنچه از نادانی بکاهد و بر دانائی بیفزاید او پسندیدهء آفریننده بوده و هست." 

(حضرت بهاءالله)

دیانت بهائی جدیدترین دیانت مستقلّ جهانی است آغاز این دیانت حدود ۱۶۷ سال پیش در کشور ایران بوده است این دیانت دارای معتقدات، اصول و قوانین مربوط به خود بوده و از اصول و احکام سایر ادیان و مذاهب متفاوت است. آئین بهائی، نهضتی بر اساس تجدّد افکار و یا فرقه ای منشعب از سایر ادیان بزرگ عالم نیست و به هیچ مکتب سیاسی و حزب و گروه، منتسب نمی باشد و نیز نباید آن را یک مکتب فلسفی بشمار آورد. شارع دیانت بهائی حضرت بهاءالله است .

 اعتقادات بهائی

  •   وحدانیّت ذات الهی:

اعتقاد به خدای یگانه بدین معنی است که جهان هستی و کلیّهء موجودات و نیروهای آن بوسیلهء قدرتی یگانه و مافوق بشر و ماوراء طبیعت خلق شده است. این وجود که او را خدا مینامیم و در ادیان و زبانهای متفاوت جهان، به اسامی مختلف نامیده میشود ، تسلّطی تامّ بر همهء مخلوقات خود دارد، و قادر مطلق است. او واجد علم کلّی از تمام کائنات و خلقت است و به کلامی دیگر ،علم مطلق است. 

ذات الهی بیش از آن عظیم و لطیف است که درک او به عقل محدود بشری میسّر باشد و یا بتوان تصوّری از او در نظر داشت. ذات منزّهش از عرفان ممکنات متعالی بوده و خواهد بود. خداوند ذات، غیب، منیع، لایدرک است.

ذات خداوند از هر ستایشی منزّه و مبرّاست ، جمیع آنچه در اعلی درجهء وجود، "وصف" نامیده میشود در برابر آن مقام، اوهام صرف است. او از دید ظاهری و باطنی بشر غائب است و خلق را راهی به آن قادر مطلق نیست. وصول به آن مقام ممتنع و محال است. زیرا ذات الهی محیط بر هستی است در صورتی که جمیع کائنات محاط در این قدرت و علم لایزالی است. در عالم خلقت هیچ مخلوقی نمی تواند به کنه ذات خالق خود پی برد. در خلقت، مراتب وجود دارد و هر رتبه در مرتبت خود میتواند ترقّی کند و به حدّ کمال خویش رسد. نوع انسان دارای استعداد و قابلیّت های فراوان است امّا محدودیّت هائی در این استعداد ها و قابلیّت ها دارد. حتّی از لحاظ حواسّ ظاهری این محدودیّت ها کاملاً شناخته شده است. لذا ترقّی در جهان انسان در همان محدوده امکان پذیر است و راهی به عالم حقّ که مرتبت غیر قابل تصوّری است ندارد.

تنها راه شناخت خداوند از طریق فرستادگان اوست که همانند آئینه ای فیض الهی را منعکس میسازند. 

  •  وحدت نوع بشر:

افراد بشر از یک نوع واحد و مؤتلف و ممتاز تشکیل یافته اند . نژاد انسان یگانه است و در میان سایر موجودات عالم، اشرف مخلوقات است . انسان ،عالیترین شکل حیات و شعوری است که خداوند آن را خلق فرموده است.

اصل وحدت عالم انسانی محوری است که جمیع تعالیم حضرت بهاءالله در اطرافش دور میزند. این تعلیم از فوران احساسات خام سرچشمه نمیگیرد و امیدی صرفاً مبهم و زاهدانه نیز نمی باشد. ندائی برای احیاء روح برابری و خیر اندیشی در بین انسانهاست، برای تعاون و تعاضد بین ملل است. پیام وحدت عالم انسانی از این حدّ هم فراتر میرود و بدان دسته از روایط ضروریّه ای توجّه میکند که ملّت ها و دول جهان را همانند اعضای یک "خانوادهء انسانی" با یکدیگر اتّحاد میبخشد و پیوند میدهد.

وصول به مرحلهء وحدت عالم انسانی در مسیر تحوّلات جهان نه تنها ضروری است بلکه حتمی الوقوع است .

حضرت بهاءالله اهل عالم را به یگانگی دعوت فرمود: "ای اهل عالم همه بار یک دارید و برگ یک شاخسار . به کمال محبّت و اتّحاد و مودّت و اتّفاق سلوک نمائید. قسم به آفتاب حقیقت، نور اتّفاق آفاق را روشن و منوّر سازد" (حضرت بهاءالله)

 یگانگی در عرف بهائی " وحدت در کثرت" است، نه یک شکلی و یک نواختی.

وصول به وحدت با متوقّف نمودن و یا سرکوب تفاوتهای موجود در دنیا میسّر نیست. در عوض اگر سطح آگاهی و احترام عموم به ارزش های حقیقی همهء فرهنگ های مختلف جهان بالا رود و خصوصاً احترام و آگاهی نسبت به هویّت فردی انسان ارتقاء یابد، دیگر وجود تفاوت ها باعث و لازمهء در گیری و خصومت و نزاع نخواهد شد و رفتار نارسا و غیر معقول در برابر این تفاوت ها بروز نخواهد کرد. در چنین فضائی هر فرد قادر است درک سالمی از تنوّع دنیای انسان بیاید و تحمّل هم زیستی با سایرین را کسب کند. چون دیدهء بصیرتش باز شود ملاحظه خواهد کرد تنوّع و تفاوت سبب جلوه و زیبائی است. همچنان که اگر گلها و   شکوفه ها و ثمر و برگ و شاخه گیاهان یک باغ از یک نوع و رنگ و شکل و ترتیب و ترکیب باشد لطافتی ندارد لیکن وقتی گوناگونی وجود داشته باشد هر یکی سبب تزیین و نمایش سایر ین گردد.

در دنیای انسان نیز هنگامی که تفاوت افکار و تنوّع اشکال و آراء و طبع و اخلاق در سایهء نیروی واحد و نفوذ معنویّت الهی قرار گیرد در نهایت جلال و کمال ظاهر و آشکار میشود.

وحدت نوع بشر مفهوم این نکته را به خاطر میآورد که همهء افراد خانوادهء انسانی از یک نوع موهبت خدادادی برخوردارند. اختلافات جسمانی مانند رنگ پوست و یا بافت مو و شکل اعضاء و اندام ، امری "عارضی و ظاهری" است و بهیچ وجه به برتری گروهی به گروه دیگر دلالت نمی کند.

  •  اساس ادیان یکیست و همه آنها منشأ الهی دارند:

بهائیان معتقدند که خداوند در علوّ وحدانیّت و تنزیه ذات خویش مستقرّ است و ارادهء خود را توسّط سلسله پیامبران که به نام "مظاهر الهی" نامیده میشوند ، به خلق خویش ظاهر می سازد.منظور از ظهور پیغمبران راهنمائی کامل بشر است :

"خواست یزدان از پدیداری فرستادگان دو چیز بوده. نخستین، رهانیدن مردمان از تیرگی نادانی و رهنمائی به روشنائی دانائی؛ دویم، آسایش ایشان و شناختن و دانستن راههای آن"(حضرت بهاءالله)

وحدت ادیان رابطهء مستقیم با اصل وحدت عالم انسانی دارد. دیانت بهائی طالب پیشرفت و تربیت جامعهء بشری بطور کلّی است و به تربیت معنوی فردی اکتفا نمی کند. زیرا عدم تعادل و توازن در تربیت افراد یک جامعه، مانع بزرگی در ترقّی آن جامعه بوجود میآورد. و مشکلات بسیاری را سبب میشود.

مقصود از تعالی روحانی که در تمام ادیان الهی موجود بوده است، بنا به مقتضای زمان و مکان بیشتر جنبه فردی داشته و حدّ اکثر مشمول جمع مومنین و پیروان آن ادیان بوده است ولی در ظهور جدید علاوه بر تربیت فردی، تربیت بگونه ای فراگیر و همگانی نیز مورد نظر قرار گرفته است.

  •  تسلسل ادیان:

تعریف دین آنچنانکه در باور ما میباشد عبارت از : "روابط ضزوریّه ای است که از حقایق اشیاء منبعث است."

این روابط شامل کلّیهء روابطی است که همهء موجودات و کائنات عالم با یکدیگر دارند و چون دین برای آموزش و تربیت انسانها پدید میآید لذا روش ارتباط و حفظ حقیقی روابط را چه ظاهری و چه ماهیّتی که در تمامی ارکان و جنبه های حیات انسان جریان دارد، ارائه میدهد.

بشر پیوسته محتاج تجدید حیات روحانی است و تداوم ظهورات الهی نیروی محرّکهء پیشرفت نوع انسان محسوب میگردد. از جانب دیگر کاملاً روشن است که انسان موجودی در حال تکامل و تحوّل است. سیر مراحل حیات او از دوران جنینی و نوزادی آغاز میشود و سپس مراحل بلوغ را یکایک پست سر میگذارد. در همهء مراحل زندگانی محتاج تعلیم و تربیت است و آنچه میآموزد بر دانش قبلی خود میافزاید و تجربه ای بر تجربه های پیشین خویش اضافه میکند. هر انسان تا حدّی و اندازه ای دارای استعداد و قابلیّت و طالب آموختن است و چنانچه در سیستم های آموزشی کنونی هم معمول است در مراحل مختلف آموزشی بنا بر مراتب فهم و درک او مطالب درسی تهیه میشود. مسلماً کودک خردسال نمی تواند دروس کلاسهای بالا تر را بیاموزد. همچنانکه تدریس دروس کلاسهای اولیّه برای یک دانشجو بی فایده و ثمر است.

نقش اساسی و روحانی دیانت آنست که موجبات توانائی انسان را در شناسائی طبیعت خویش و وقوف بر اراده و منظور حقّ درباره وی فراهم آورد. در هر دوره از تاریخ زندگانی بشر بر روی کرهء خاک تحوّلات کم و بیش در جریان بوده و خواهد بود و انسان از دوران تاریک گذشته به عصر صنعت و تمدّن جدید قدم نهاده است. نیازهای پیشین، جای خود را به نیاز مندیهای نوین داده است . هر روز با پدیده ای تازه رو برو است و میباید راه رویاروئی با آنها را بیابد.

همه ادیان در رتبهء اوّل مروّج روحانیّت و معنویّت بوده اند. و البتّه برای آسان نمودن زندگانی و رفاه روزمرّهء مردمان، احکام و قوانینی که مطابق زمان و مکان و موقعیّت بوده و با فرهنگ محیط تا حدودی توافق و سازش داشته است مقرر داشته اند. در هیچ ظهوری ،پیامران اراده ننموده اند که مافوق قدرت و توانائی و استعداد مردم زمانه دستوراتی صادر نمایند.

آنها میدانستند که "درد امروز را درمانی و فردا را درمانی دیگر است" (حضرت بهاءالله)  

امروز را باید نگران بود و سخن از امروز راند.

تعالیم معنوی در علوّ و تعالی خود در همهء ادیان یکی پس از دیگری تداوم یافته است امّا احکام و قوانین دینی لا محاله نمی تواند بر خلاف جهت قانون طبیعت یعنی "قانون تحول و پیشرفت" حرکت کند و یکسان و یک نواخت باقی ماند. لابد ، قادر یکتا با علم کلّی خود که واقف بر اسرار خلقت خویش است، محض رفاه و خوشبختی آنان در هر زمان که اراده نماید مربیان روحانی را گسیل میدارد تا پیام شفابخش الهی را برای درمان دردهای تازه و مشکلات جدید ،در هر دوره و عصر به مردمان آن زمان ابلاغ نماید.             

  •  تطابق علم و دین:

معمولاً تحقیق و مطالعه در مورد هر دیانتی تلاش های مخصوصی را ایجاب میکند. ادیان، مستقلّ از پدیده های علمی متدوال، به بررسی حقائق وجود انسان پرداخته اند و لذا لازمهء این تحقیق نه تنها حصر توجّه و نظر است بلکه نهایت ایثار و تعهّد و شوق و ارادهء شخص را طلب میکند. امروز بعض متفکّرین مذهبی و غیر مذهبی به اختلافی بنیادین بین دین و علم معتقدند. و حتّی عدّه ای از مدافعان مذاهب تصوّر میکنند تطبیق علم و دین موجبات ضعف دین را فراهم میکند و یکی از عوامل مهمّ اختلاف و نزاع در جهان کنونی انتشار همین اندیشه ها است. تعالیم آئین بهائی، اتّحاد بنیادی دین و علم حقیقی را تأکید مینماید و باور دارد برای درک همه پدیده های جهان، از جمله مسائل روحانی، میبایست عقل و علم بکار گرفته شود زیرا اگر حقیقت یکی است محال است مطلبی که از لحاظ علمی اشتباه باشد دین آن را حقیقت تلقی کند.

همان خدای واحد که موجد ظهور حقائق دینی است خود خالق حقائقی است که دانش بشری در بررسی و کشف آن همّت میگمارد و بدینسان امکان اینکه بین دو حقیقت مباینتی وجود داشته باشد، نیست.

"دین باید مطابق علم و عقل باشد. خدا به انسان عقل داده است تا حقائق اشیاء را تحقیق نماید. اگر مسائل دینی مخالف علم و عقل باشد اوهام است. زیرا مقابل علم جهل است. اگر بگوئیم دین ضدّ عقل است مقصود این خواهد بود که دین جهل است. دین باید مطابق عقل باشد تا از برای انسان اطمینان حاصل شود. علم حقیقی نور است و مخالف آن لابدّ ظلمت است. . .علم و دین متمّم و مکمّل یکدیگرند: ( حضرت عبدالبهاء)

"دین و علم توأم است از یکدیگر انفکاک ننماید و از برای انسان دو بال است که با آن پرواز نماید، جناح واحد کفایت نکند . هر دینی که از علم عاری است عبارت از تقالید است و مجاز است نه حقیقت" . (حضرت عبدالبهاء)

  •  تساوی حقوق زن و مرد:

یکی از اهداف اعلای آئین بهائی اعلان تساوی حقوق زن و مرد است. این اعلام در بطن اصل وحدت عالم انسانی نهفته است و متقابلاً تا تساوی حقوق دو جنس زن و مرد استقرار نیابد،حصول وحدتی گسترده که امنیّت و آسایش عالمیان را فراهم آورد غیر ممکن خواهد بود.

عدم تساوی حقوق در جامعهء متحرّک و متحوّل انسانی، مانند سدّ بازدارندهء تکامل است و در توسعهء تمدّن وقفه و رکود ایجاد کرده است.

این اصل در آئین بهائی فقط مسئله قانونی نیست یعنی تنها به صورت قانون از آن یاد نشده است بلکه امری تربیتی و روحانی بشمار میرود. زن و مرد هردو انسانند و اعضاء متشکّل عالم انسان هستند. ادامهء محرومیّت نیمی از سکنهء جهان از حقوق برابر با نیمهء دیگر ، توهینی آشکار به حیثیّت عالم انسانی است.

خوشبختانه امروز علوم مانند مردم شناسی و کالبد شناسی و روانشناسی همهء ابناء بشر را با وجود تفاوتهای بسیاری که با هم دارند از یک نوع میدانند و میشناسند. تفاوت های دو جنس مقتضی کمال یکی و نقض دیگری نیست. و آیه "و خلقنا الانسان علی صورتنا و مثالنا" ( خداوند انسان را به مثال خود آفرید ) بدین معنی نیست که زن چنین خلق نشده است . صورت و مثال خداوند در باره او نیز صادق است و اعتقاد به امتیار یک جنس بر جنس دیگر، ناشی از خرافات و جهالت است.    

 بسیاری از سنّت پرستان مذهبی و فلسفی در گذشته و حال هنوز گرفتار عدم استنباط از ماهیّت علل عقب ماندگی ظاهری زنانند. در حالی که نگاهی به دوران پیشین، این علّت ها را مشخّص و معلوم میسازد. در زمان گذشته عالم بشریت دچار نقض و خمودگی بود و از مرز کمال، دور و مهجور . خشونت و جنگ بر روی زمین مستولی گردیده و در همهء جوانب زندگانی و روابط بشری رخنه و نفوذ داشت و مردان به نیروی صلابت و شدت، جسماً و فکراً بر زنان تسلّط داشتند. زنان از تعلیم و تربیت محروم بودند و موقعیّت های اجتماعی از آنها دریغ شده بود و در نتیجه استعداد های آنان فرصت بروز و ظهور نیافته بود. امّا تدریجاً که این محرومیّت تخفیف یافته و مییابد، زنان خواهند توانست تمام قدرت خود را در اضمحلال خشونت ها و ستیز ها بکار برند زیرا ذاتاً موجوداتی مهربان و سلیم و صلح دوست میباشند و هم چنین با پرورش کودکانی صلح طلب نسلهای جدیدی را ببار خواهند آورد و پایه های صلح پایدار را پی ریزی خواهند نمود .

در مقابل حقّ مساوی بامردان ،وظایف فراوانی به زنان ارجاع گردیده است. برای نمونه : زنان باید قابلیت و "استعداد" خود را به ثبوت رسانند و شواهد تساوی حقوق خویش را نشان دهند. در علوم و فنون متیحّر شوند و با" کمالات" خود ثابت کنند که قوا و توانائی های آنان تا کنون صرفاً پنهان مانده است . تا مردان بالاجبار تساوی "قابلیّت و فضائلی" را که آنان کسب نموده اند قبول نمایند. زمان امتحان فرا میرسد. از برای زنان "کردارشان" شاهد نیروی ایشان است. دیگر احتیاجی به اعلان و حرف نخواهد بود. 

روش زنان باید سبب "ائتلاف گردد"، آنان باید "ترس و جین" را کنار گذارند و به ریسمان "استقامت و نیروی اراده و ثبات نیت" متمسّک گردند .

بزرگترین وعده ای که در مسیر دستیابی به تساوی حقوق به زنان داده شده اینست که کوشش کنند تا شناخت نظریّهء صلح بین الملل از طریق خدمات آنان امکان پذیر گردد. چون برتری حقیقی زنان ، خدمت و سعی در استقرار صلحی عمومی است.

  •  تعلیم و تربیت عمومی و اجباری:

" نزد اهل بهاء افتخار به علم و عمل و اخلاق و دانش است " (حضرت بهاءالله)

تعلیم و تربیت اولین ابزار بنای شخصیّت و هویّت انسان است.

تعلیم و تربیت به سه نوع است: ۱_ تعلیم و تربیت روحانی و اخلاقی ۲_ تعلیم و تربیت علمی ۳_ تعلیم و تربیت جسمانی

در هر سه نوع آن در مرحله اوّل، پدر و مادر مسؤولیّت مستقیم دارند. اهمیّت این وظیفه آنقدر بزرگ است که در آثار دیانت بهائی جنبه عقوبت معنوی برای افرادی که کوتاهی نمایند تصوّر گردیده است زیرا اهمال والدین سبب آوارگی طفل در صحرای جهالت گردد و بدبخت و گرفتار و معذّب شود.

تربیت روحانی فرد، از سالهای اوّل تولّد آغاز میشود و در این سنین، مادر اولین مربّی کودک است چون طفل بیش از هر کسی به مادر خود نزدیک است و هرچه کودک رشد کند مسؤولیّت پدر بیشتر میشود. ولی تربیت دینی در این دوران نیز همانند همه دوران زندگی باید بقدری و نحوی باشد که به تعصّب جاهلانه و اوهام منجرّ و منتهی نگردد. مقصود از تربیت روحانی آشنائی طفل با موازین اخلاق و آداب انسانی است و در سنین خردسالی تربیت و آموزش علمی به روال هر کشور میسّر است و در زمان حاضر در اغلب کشورها تحصیل کودکان اجباری است. اگر والدین نتوانند کودک و یا کودکان خود را به دلیل موجّه تربیت نمایند و وسائل آموزش آنان را فراهم آورند، جامعه این مسؤولیّت را باید عهده دار شود.

جسم انسان از آن جائی که وسیلهء ظهور قوای روح انسانی در زندگی ظاهری و دنیوی است نگهداری و حفظ آن از اهمیّت فراوانی برخوردار است. سلامت عقلانی و روانی انسان رابطه ای مستقیم با سلامت جسم دارد. هر گونه ریاضت و صدمه زدن به بدن اکیداً نهی شده است و در عوض انضباط سالم و عقلانی توصیه گردیده است. احکام عملی برای مواظبت از جسم انسانی مانند تغذیهء صحیح، شستشوی مرتب بدن و رعایت نظافت و تحرّک و کار از جمله موارد آموزش و پرورش جسمانی است. همچنین رعایت اعتدال که در تمام زمینه ها و جهات زندگانی باید مدّ نظر قرار گیرد در موارد نگهداری از بدن، توصیه گردیده است.

  •  زبان و خط عمومی:

"عنقریب جمیع اهل عالم به یک لسان و یک خط مزّین . در این صورت هر نفسی بهر بلاد( شهری) توجه نماید مثل آنست که در بیت( خانه) خود وارد شده. .." حضرت بهاءالله)   

در دنیای جدید که نام دهکدهء جهانی بر آن نهاده شده است ارتباط مستقیم بین مردم نقاط مختلف در سراسر گیتی، یکی از عوامل مهمّ و ضروری شمرده میشود. امّا وجود تعدّد زبان، مشکل جدّی در زمینهء ارتباطات میباشد .البتّه در چند دههّ اخیر اهمیّت رفع این مشکل مورد توجّه قرار داشته و دارد و یکی دو زبان زنده دنیا در اغلب سیستم درسی کشورهای دنیا گنجانده شده است و دیگر مانند دو قرن پیش، ماتع مبادلات آزاد اطلاعاتی نیست.

حال برای مردم محرز گردیده که تنها زبان مادری برای ادامه زندگانی در این جهان کافی نیست. اما در عین حال علاقه وافر آنان را به زبان مادری نباید نادیده انگاشت چون حضور فرهنگ های متنوّع عالم هریک به غنای تمدّن ها افزوده است و این فرهنگ ها از راه زبان های محلّی و ملّی حفظ گردیده و میگردد.

آنچه اکنون لازم است و در آئین بهائی به عنوان یک اصل پیشنهاد گردیده است انتخاب یک زبان بین المللی است که در سراسر جهان در مدارس تدریش شود و هر فرد علاوه بر زبان مادری ، زبان بین المللی را هم بیاموزد.

این زبان میتواند زبان اختراعی و جدید باشد و یا از بین زبان های موجود انتخاب شود.

 انتخاب چنین زبانی باید در مجمعی بین المللی مرکّب از افراد متخصّص و متفنّن انجام شود و مورد قبول همهء ملل جهان قرار گیرد. آئین بهائی در حفظ زبانهای گوناگون تأکید دارد و مفهوم وحدت در کثرت را همانطوری که در همه امور زندگی صادق است تداعی و حفظ میکند.

  •   ترک تعصّبات و تقلید کور کورانه:

"هر جنگی که می بینید یا منبعث از تعصّب دینی است ، یا منعبث از تعصّب جنسی، یا منبعث از تعصّب وطنی یا سیاسی است" (حضرت عبدالبهاء) 

تعصّبات باعث نابودی بنیان انسانی است و میتوان گفت تعصّبات مشکل خاصّ زمان است و جوّ نا مطلوبی را بوجود آورده است. دامنه این تعصّبات ناهنجار نژادی و اقتصادی ، ملّی و قومی ، طبقه ای، فرهنگی و مذهبی و حتّی تفاوت های سطح تحصیلات فردی و غیره، اکثریّت جوامع را فرا گرفته است . هر قدر ارتباطات توسعه مییابد و تماسّ مردم با فرهنگ های گوناگون با یکدیگر بیشتر میشود، برخورد ها هم فزونی میگیرد. پیشرفت وسائل ارتباطی و حرکت توده های عظیم مردم تحت عنوان مهاجرت ، مسافرت های تجاری و جهانگردی و تحصیلی و هم چنین پناهندگیهای ناخواسته از جمله علل نزدیکی مردم با هم است.

نخستین راه برای زدودن تعصّبات توسّل به اخلاق و معنویّت است. با چنین سلاح نیرومند میتوان دیدگاه ها را از تعصّب به محبّت و انسان دوستی تغییر جهت داد. فی المثل تنوّع فرهنگی را با دیدی تحسین آمیز پذیرفت زیرا نفس این تنوّع موجب بارورشدن و شکوفائی فرهنگ جهان است.

کیفیّت فرهنگی در بعض اقوام جهان بگونه ای پرورش یافته و گسترش نموده است که تعصّب را همانند غیرت تصوّر نموده اند و از این خصیصه برای ملیّت پرستی افراطی و یا در جنگ های بین ملل و دول استفادهء فراوان برده اند. روح وطن دوستی تا جائی که مثبت بوده و با احساسات منفی نسبت به سایر ملل آمیخته نگردد میتواند در ایجاد حسّ عزّت نفس و برقراری مساوات بین مردم نقش یزرگی داشته باشد.

 از همین رویّه یعنی تعبیر تعصّب به همیّت و غیرت، در افراط جوئی مذهبی نیز بهره وری گردیده است و منجر به بنیادگرائی های خطرناک و ویرانگر شده است. شواهد غم انگیز و خونین بسیاری از گذشته ها بیادگار مانده که موجد آن سراسر تعصّبات مذهبی بوده است. کمتر کشوری را در جهان میتوان یافت که به نوعی و در دورانی از تاریخ خود گرفتار دام تعصّبات گوناگون نگردیده باشد. نوع دیگر ی از تعصبات کوبنده و مهلک،  تعصب نژادی است.

 دوران تلخ برده داری و عوارض آن نماد نژاد پرستی جاهلانه بشر است. آئین بهائی برده گی و برده داری را از هرقبیل و شکل و مورد منسوخ دانسته است و مقام و منزلت انسان را والاتر از ظاهر جسمانی او میداند و حقوق برابر یکایک نوع انسان را از هر نژاد و ملیّت و تابعیّت و تحت هر شرایط فکری و دینی و مکتبی و در هر سنّ و سالی تأکید مینماید. رفع کلیّهء تبعیضات که حاصل و یکی از عوارض جانبی آن است را کمک مؤثّری برای از بین بردن تدریجی ریشه اصلی خصومت ها می شمارد.

جامعه ای که متّکی به رسوم تعصّبات است موجب محدودیّت شدید آزادی هایِ بخش عظیمی از مردم میگردد. بهر حال اعمال هر نوع خشونت تعصّب آمیز ناخود آکاه سبب آزردگی روح سایر انسانها میشود و سلب امنیّت میکند.  

عوارض ناهنجار حاصل از تعصّبات، فراوان است و بسیار قابل بررسی است و اغلب از واحد خانواده آغاز میشود و کودکان را از خردسالی به این بیماری مبتلا میکند. تعصّبات از جنبهء عمومی به خصوصی و بالعکس سرایت دارد و در مسائل روزمرّه احساسات فردی شخص نسبت به خویشتن و بآنچه به او تعلّق دارد تسرّی مییابد. چنانکه شخص به خود محوری دچار میشود و رفتار و گفتار و پندار خود را یگانه و بدون نقض میشمارد و جز آن هیچ کس و یا چیز دیگری را نمی پسندد و قبول نمی کند. معمولاًافکار انسان متعصّب از حالت سّیال به حال رکود در میآید و در محدودهء خاصّی می ایستد.

در جنبه های عمومی، گاه افرادی به گونه" مقلّدین" در یک چهار چوب معیّن قرار میگیرند و محبوس میشوند. در هر دو وضع، نتیجه و ثمر جز ایجاد نفرت و انزجار، بیگانگی و تفرّق و خشم و کینه توزی نیست.

  •   ترک تقالید و تحرّی حقیقت:آزاد اندیشی و کار برد نیروی عقل و دانائی و قوهء ابتکار

خداوند به انسان عقل داده است تا حقائق اشیاء را درک کند و حقیقیت را بپرستد نه آنکه بنده اوهام باشد و اسیر تقلید. هرکس وظیفه دارد با کوشش و تلاش شخصی در پی یافتن حقیقت باشد و خداوند را شکر گوید که به وی اختیار عطا نموده تا راه درست را بیابد و در کشف آن مبدأ متعالی مادام العمر کوشا باقی بماند . رابطهء هر فرد با خالق مطلق رابطه ای مستقیم است. هر نفس انسانی واجد روح انسانی است و این روح اثری از قدرت الهی است و چون به دیدهء بصیرت در خود نگرد استعداد سیر و ترقّی روحانی را در خویشتن خویش خواهد دید. زیرا وجود بشر واجد دو جنبهء روحانی و جسمانی است. انسان بالطّبع موجودی روحانی است که برای زمان معیّن در عالم خاک ظاهر میشود و در این جهان با قدرتی مضاعف از طریق وسائل و خصوصیّات جسمانی مراحل ترقّی معنوی را طی میکند. شخص بصیر، به این طبیعت روحانی واقف است و آگاهانه طیّ طریق مینماید تا روان را پاک و آمادهء ادامه حیات روحانی نماید. در این راه احتیاجی به تقلید نیست. حقیقت یکیست و جوینده یابنده است. . انسان مقلّد فردی است که از نیروی خدادادی عقل و اراده ، بهره نمیگیرد.

"آفریننده یکتا مردمان را یکسان آفریده و او را برهمهء آفریدگان یزرگی داده است. پس بلندی و پستی و بیشی و کمی، بسته به کوشش او است. هرچه بیشتر کوشد پیشتر رود"(حضرت بهاءالله)

تقالید فرسوده و کهنه همانند قید و بند، مانع و رادع تعالی است. وقتی شخص قدم در راه تحرّی حقیقت میگذارد باید توکّل به حقّ نماید نه به فرد دیگر. و با همّت و اقتدار و با جان و دل در طلب باشد. نفس خود را بر احدی ترجیح ندهد ، صبور و شکیبا باشد، خود ستائی را از دل بشوید، جامهّ انصاف در بر کند و به اخلاق انسانی مزیّن گردد.

تقالید از انبیاء نیست بلکه حادث است، بدعت است. انسان روحانی هدفش وصول به اوج کمال معنوی است نه ظواهر و تقالید.

تقلید در جهت مخالف کاربرد قوّهء ابتکار قرار دارد. اگر دنیای کنونی در تقالید غرق میشد ترقّیات مادّی هم تحت تأثیر آن واقع شده و بشر از همهء اکتشافات و اختراعات مفید و مهمّ محروم میگردید.

انسان موجود زنده و متفکّر است. ابزار نیست که بتوان آن را با ارادهء دیگری بکار گرفت .

با همهء پیشرفتی که جهان در خلق ماشین های مختلف نموده است هیچ یک از این ابزار قدرت تفکّر همانند انسان را ندارد. در حقیقت، هیچ یک از کائنات واجد چنین نیروی عظیمی نیست. 

  • صلح عمومی:

صلح بزرگی که آزوی دل و جان نیک اندشان جهان در قرون و اعصار بوده و درباره اش عارفان و شاعران در نسلهای پی در پی سخن گفته و در کارگاه خیال نمودارش ساخته اند، صلحی که تحقّقش نوید تمام کتب مقدّسه در هر دوره بوده حال به دستیابی ملل عالم نزدیک گشته است. (وعدهء صلح جهانی)

 اولین بار در تاریخ جهان است که میتوان تمام کره زمین را با وجود اختلافات بیشمار مردمش بشکل واحد مجسّم کرد. پس استقرار صلح جهانی در این کره یکپارچه، نه تنها امکان دارد بلکه اجتناب نا پذیر است و مرحله دیگری از ترقی و تکامل عالم است که بقول یکی از متفکرین بزرگ، مرحله جهانی شدن عالم بشری است

پیچیدگی روابط اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی و همه زمینه های علمی و صنعتیِ ملل و دول دنیا به حدّی رسیده است که دیگر گسستن و جدائی آنان از یکدیگر ممکن نیست. جهان در روندی شتابان بسوی یکپارچگی و "وحدت در کثرت" پیش میرود. اگرچه در این پیشروی مشکلات زیادی را تجربه کرده و خواهدکرد امّا از این سرنوشت طبیعی و محتوم گریزی ندارد.

صلح جهانی یا باید بعد از وقوع یک وحشت و بلای عظیم که مولود مصرّانه بشر به روش های ناهنجار قدیمی است تحقّق یابد یا آنکه از طریق اراده و عزم راسخ که نتیجه مذاکره و مشورت راستین باشد حاصل شود. اکنون این دو راه در مقابل اهل عالم قرار گرفته است.

البته امروز نشانه های امید بخش در افق عالم پیدا شده است. وجود سازمان های بین المللی و هزاران سازمان انسان دوستانه در سراسر جهان نوید سازندگی پایه های صلح آینده است. جامعه بشری به منزله یک واحد ممتاز و زنده و متحرّک مراحل تکامل را یکی پس از دیگری پشت گذارده و میگذارد و به دوران بلوغ فکری میرسد و در هر دوران با عوارض آن رو برو میگردد امّا همچنان با تلاش و تصمیم بسوی هدف غائی جلو میرود.

دیانت بهائی وصول جامعه بشری را به مرحلهء وحدت و یگانگی، عامل بر پائی خیمه صلح پایدار میداند که در سایه آن جمیع اهل دنیا به حقوق فردی و اجتماعی خود میرسند و از حق مساوی برای استفاده از مواهب عالم برخوردار خواهند شد.

مواردی که باید دنبال گردد تا صلح عمومی مستقر شود بسیار است .

ازجمله رفع تمام سوء تفاهمات مذهبی و مکتبی و فلسفی و سیاسی، رفع سودجوئی های اقتصادی و مالی، ایجاد راههای ارتباط مستقیم ملل با یکدیکر، ترمیم نظام ها و سیستم های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی، گزینه های صلح جویانه بجای مسابقات تسلیحاتی، حفظ و نگهداری محیط زیست در سراسر جهان، ریشه کنی فقر و فاقه، بر قراری سیستم عدالت اجتماعی جهانی که با نظم نوین عالم همخوانی و همآهنگ باشد. رفع تبعیضات نژادی و قومی و ملیتی و از همه آنها مهمتر رفع تبعیضات مذهبی، و ایجاد روح شجاعت و همّت و حسن نیّت و محبّت بی شائبه در یکایک افراد انسان و سازمان های آن میباشد.

در خاتمه مقاله بار دیگر در تأکید یگانه راه نجات بشر یعنی اتّحاد و یگانگی به این مطلب توجه میکنیم:

"اتحاد عالم، مابه الامتیاز عصری است که حال جامعهء انسانی به آن نزدیک میشود. مجاهدات در حصول اتحّاد خانواده و قبیله و تأسیس حکومت شهری و وطنی یکی بعد از دیگری به محک تجربه درآمده و با موفّقیت تحقّق یافته است. حال اتحّاد جهانی هدفی است که بشر پریشان بسویش روان است. هرج و مرجی که ملازم حاکمیت مطلقهء ملّی است، به اوج خود رسیده است و جهانی که به مرحلهء بلوغ وارد میگردد باید این طلسم را بشکند و به وحدت و یگانگی و جامعیّت روابط انسانی اعتراف نماید و یکباره دستگاهی ابدی بوجود آورد که این اصل اساسی وحدت را در حیاتش تجسّم بخشد." (وعدهء صلح جهانی)

نظر خود را بنویسید