×
صفحه نخستدرباره سایتشرایط استفادهحریم خصوصیتماس با ما
اصول اعتقاداتاخلاقیاتتاریخاجتماعیاحکامادیان دیگراقتصادبشاراتحقوق بشرسیاستپاسخ به اتهاماتشعر و ادبفهرست تمام مقالات
پیامهای مرکز جهانی بهائی اخبار جامعۀ بهائی گشت و گذار در اخبار بخش سردبیر

برای شروع یا قطع اشتراکتان در خبرنامه سایت، آدرس ایمیل خود را در ذیل وارد کنید.

ثبت نام
قطع اشتراک
twittertelegraminstagram
×
ببخشید کجا می‌توانم تمام پیامه ... بسیار پرمحتوی و پرمعنا بود یاد ... مهم نیست بهائیت دین است یا هرچ ... واقعا تاسف آوره.این اتفاق در ا ...
در پاسخ به فصلنامه مطالعات تاریخی شماره های 17 و 20 در پاسخ به ویژه نامه 29 ایّام جام جم ندای حق
یوزارسیف هم خاتم النبیّین بود!وقت آن است كه بدانيم دين بهايي چيستدرد دلی با خانم وزیر بهداشتآیا بهاییان در انتخابات شرکت می کنند؟تخریب گورستان‌ و عدم صدور جواز دفن بهاییان در شماری از شهرهای ایران
img

سایت نقطه نظر تلاشی برای رفع ابهامات و تعصبات عامه مردم راجع به دیانت بهائی است.

نامه یک پدر بزرگ زندانی بهایی به نوه اش
1393/01/18

برگرفته از:
//www.facebook.com/photo.php?fbid=225155337685452&set=a.110771985…

نامه یک پدر بزرگ زندانی بهایی به نوه اش

نامه ای به اولین نوه ام نورا جان

که سه روز پیش در کشور کانادا به دنیا آمده - از بهروز توکلی از زندان

بسم الله البهی الابهی

نامه ای به اولین نوه ام نورا جان که سه روز پیش در کشور کانادا به دنیا آمده است

دختر عزیزم، به قرن انوار، سلطان قرون خوش آمدی. مدت ها انتظارت را کشیدم و چشم دلم از ورودت به عالم امکان بسیار روشن شد. به پدر و مادرت تبریک می گویم و چقدر از مادرت که این دوران خاص را با تحمل و صبوری پشت سر گذاشت ممنون و سپاسگزارم. از زمانی که در رحم مادر روح به جسمت تعلق گرفت سعی کردم در عالم روح با تو مرتبط باشم، هر روز برایت دعا کرده ام و مسلماً بعد از این هم دعا خواهم کرد که به هدف خلقتت فائز بشوی. ممکن است در این عالم به ملاقات هم موفق نشویم چون من این نامه را از زندان برایت می نویسم و نمی دانم قضایای الهی چه حکم خواهد کرد. که در هر حال راضی به قضای او هستم و به آنچه مقدر فرموده خشنودم. ولی مطمئن باش که در عالم روح همیشه در کنارت هستم و با چشم قلب لحظه لحظه های زندگیت را مشاهده می کنم و از درگاه الهی برایت توفیق وتائید مسئلت می کنم.

قبلا از مادر و پدرت درخواست کردم که وقتی به دنیا آمدی این آیۀ حضرت نقطۀ اولی را سه بار در گوش راستت تلاوت کنند (قَدْ جِئتُ بِاَمرِالله وَ ظَهَرتُ لِذِکرِه وَ خُلِقتُ لِخِدمَتِهِ العَزیزِ المَحبوب) این آیۀ مبارک به ما می فرماید که همیشه متذکر باشیم که به امر و اراددۀ پروردگار پا به عرصۀ وجود گذاشته ایم و بیندیشیم که حیات ما متوجه به هدف والائیست که خداوند مقدّر کرده است که تلاشی کنیم که آن هدف را بشناسیم و بکوشیم تا به آن هدف برسیم. بیان مبارک ما را آگاه می کند که برای ذکر حق ظاهر شده ایم. من امیدوارم از همان زمان که مادر و پدرت یک حرف و دو حرف بر زبانت می نهند، تا به تو الفاظ را بیاموزند، ذکر لسانی حق را آغاز کنی و البته با ذکر قلبی مستمر آن را کمال ببخشی. در ایّامی که در دوران رحم بودی هر روز این مناجات را برایت می خواندم: «اَسئَلُکَ یا مالِکَ الوُجودِ [اِلهَ الوُجودِ] وَ سُلطانَ [مالِکَ] الغَیبِ وَ الشُّهُودِ بِاَن تَرزُقَنی وَلَداً صالِحاً لِیَذکُرَکَ فی اَرضِکَ وَ یُثنیکَ فی بِلادِکَ...) آرزو می کنم که همواره و در سراسر حیاتت ذاکر و متذکر به ذکر جمالِ قِدَم باشی. دیگر اینکه، این آیۀ مُهَیمِن می فرماید که تو خلق شده ای برای خدمت خداوند.

نورای عزیزم، تو در دورانی از تاریخ بشر به دنیا آمده ای که عالم دوران سخت، پر آشوب و تلاطم و مشحون از جنگ و خونریزی طفولیّت خود را پشت سر گذاشته و در آستانۀ ورود به دوران بلوغ خویش است. این ایّام، آخرین لحظات تاریکی و ظلمت است که خود نوید ظهور روزی فیروز است. این قرن، قرن خداست؛ قرن ملکوت ابهی است. چون قوای معنویۀ انسان جلوه کرده است، کمالات روحانیۀ انسان ظاهر شده است. عَلَمِ صلح و سلام بلند شده و وحدت عالم انسانی اعلان شده است. و تو دختر عزیزم وارث یک تاریخ خونباری. هزاران نفر از اجداد روحانی تو جان عزیزشان را فدای تحقق این هدف متعالی کرده اند. گروهی از ایشان آوارگی ها کشیده اند و حبس و انواع محرومیّت های اجتماعی و اقتصادی تحمّل کرده اند. و اینها همه را به مقتضای عشق جمال ابهی انجام داده اند و بنابراین همۀ ما در قبال این تاریخ متعهدیم.

جمالِ مُبارک بیش از یک قرن پیش بشارت داده اند که: «سَوفَ تَشُقُّ یَدُ البَیضاءِ جَیباً لِهذِهِ اللَّیلَةِ الدَّلماءِ وَ یَفتَحُ اللهُ لِمَدینَتِه باباً رِتاجاً یَومَئِذٍ یَدخُلُونَ فیهَا النّاسُ اَفواجاً ...»

عزیزم، طلایع این بشارت در عالم انسانی کاملا آشکار است، جنود الهی آن به آن در حال افزایش اند و همه دست به کار تأسیس مَدَنیّتِ عظیم روحانی لاشرقیّه و لاغربیّۀ حضرت بهاءالله هستند. و ندای هَل مِن ناصِرٍ یَنصُرُنی بلند کرده همکاری همۀ نیک اندیشان و نیک خواهان نوع بشر را فارق ازهر نژاد، ملیّت و مذهبی طالبند تا دست به دست هم داده از این عالم پُرمحنت عالمی دیگر بسازند.

نوۀ عزیزم، نورا جان، دیوارهای قطور بتنی زندان و یا درب های آهنین آن نمی توانند مانع از آن شوند که هر آن ندای حَیَّ عَلَی الفَلاح، حَیَّ عَلَی النّجاح، حَیَّ عَلَی الفَضلِ العَظیم، حَیَّ عَلَی النّورِ المُبین، حَیَّ عَلَی الفوزِ العَظیم را که در سرتاسر عالم طنین انداخته است را به گوش جان نشنوم. آرزو می کنم چه به چشم سَر و چه به چشم دل و یا از عالم روح روزی تو را ببینم که پیشاپیش باسلان این میدان و خادمان امر حضرت یزدان در حرکتی و پرچمی را که اجداد روحانی ات به دوش کشیدند، جانانه حمل می کنی و نقد گرانمایۀ عمر را مصروف نوایای جمال جانان می داری. چرا که خداوند چنین مقدّر فرموده که ما در بحبوحۀ خدمت خالصانه به همنوعان به معرفت الله که هدف خلقت ماست فائز شویم.

دختر عزیزم، چنانچه دیدار تو دست نداد حتما برایت خواهند گفت، که پدر بزرگ به خاطر ایمانش به خداوند رحمن و تمسّکش به آئین مقدّس بهائی و به علت اشتغالش به وظیفۀ روحانی تمشیت امور جامعۀ بهائیان کشورش دو بار روانۀ زندان شده است و در بار دوّم به بیست سال حبس محکوم گردیده است. دلم می خواهد تو بدانی که من به این زندان افتخار می کنم. امتحان خداوند رحمت اوست. این را گفتم که تو مبادا کدورتی از هم وطنان خود به دل بگیری. این سنّت الهی است که هر وقت ظهوری در عالم واقع می شود در معرض مخالفت های شدید قرار گرفته و تا سال های سال پیروانش به علت سوء تفاهمات ناشی از عدم درک حقایق دچار ظلم و ستم می شوند. در همین دورانی که ما در آن زندگی می کنیم، یعنی در سه دهۀ پیش سینۀ مصفای بیش از دویست نفر از شریف ترین و والا ترین و خالص ترین انسان ها یعنی گروهی از بهائیان ایران از زن و مرد و پیر و جوان در این کشور معرض گلوله های آتشین شدند و یا سرهایشان زینت دار گردید. هزاران نفر روانۀ زندان ها شدند و محرومیّت های اجتماعی و اقتصادی که از حدِّ اِحصا خارج است متحمل شدند. بهترین نمونه ای که همیشه به ایشان متذکر خواهی بود پدر و مادرت هستند، دو جوان مستعد و موفّق که به علت ایمانشان به دیانت مقدس بهائی از ورود به دانشگاه های کشور که حق طبیعی آنها بود محروم شدند. و ایشان نمادۀ هزاران جوان بهائی ومحرومان از تحصیل هستند. روندی که بعد از گذشت سه دهه هنوز ادامه دارد. البته عزیزم بیشمارند هموطنانی که در طی این صد و هفتاد سال رأی به انصاف دادند و به اَنحاء مختلف از حقوق مسلوبۀ ما دفاع کردند. در این سال های اخیر بسیاری از وکلای داد گستری، روزنامه نگاران، اساتید دانشگاه، هنرمندان، روشنفکران، فعالان حقوق بشر در داخل و خارج از کشور آستین همّت بالا زدند و برای احقاق حقوق مسلوبۀ بهائیان ایران تلاش کردند و بعضاً بهای سنگینی هم برای این دفاعیات پرداختند. که البته قدرشان را می دانیم و قضاوت در خور شأن در مورد فداکاری ایشان را به تاریخ آینده می سپاریم.

دختر عزیزم، مطمئن باش که ما همان هائی را که تیغ ظلم بر ما کشیدند را هم دوست داریم و نه تنها کینه ای از ایشان به دل نگرفته ایم بلکه برایشان دعا می کنیم. حضرت عبدالبهاء می فرمایند «... در هر دوری امر به الفت بود و حکم به محبّت ولی محصور در دایرۀ یاران موافق بودند نه با دشمنان مخالف، امّا الحمدُلِله که در این دور بدیع اَوامرِ الهیّه محدود به حدّی نه و محصور در طایفه ای نیست. جمیع یاران را به الفت و محبّت و رعایت و عنایت به جمیع امم امر می فرمایند... مقصود این است که باید با کلّ حتی دشمنان به نهایت روح و ریحان مُحِبّ و مهربان بود. در مقابل اذیّت و جفا نهایت وفا مُجری دارید و در موارد بغضاء به نهایت صفا معامله کنید... طعن و شتم و لعن را به کمال محبّت مقابلی کنید...»

وقتی به اساتیدم، به دوستان و همکارانم که به مقام رفیع شهادت نائل شدند فکر می کنم، به حقیقتی پر شور می رسم؛ چرا که آنها برای تحقق صلح و وحدت و سعادت و نیکبختی همنوعان جان شیرین فدای همآنانی کردند که ایشان را تیر باران کردند و یا طناب دار بر گردنشان انداختند.

«ای بهاء الله چه نارت بر فروخت،
خرمن هستی عشاقان بسوخت

یک شرر از نار بر دل ها زدی
صد هزاران سدره بر سینا زدی

پس ز هر دل سدره ها آمد پدید
موسیا اینجا به سر باید دوید»

بله اینها همه از مقتضای عشق است. در این زندان سی و یک نفر بهائی محبوسند که چهار نفر از این عدّه فرزندان شهدائی هستند که در دهۀ شصت به شهادت رسیدند. عزیزانی که در نوجوانی نه تنها پدر را از دست دادند بلکه آوارگی ها کشیدند و رنج ها بردند. ولی همان ها با اتّکا به همان گوهر عشق، زن و فرزند نهاده اند و آمده اند تا وفای به عهدی کنند که با حضرت بهاءالله بسته اند.

«گر خیال جان و سر هستت به دل اینجا میا
ور نثار جان و دل داری بیا و هم بیار

رسم ره اینست گر وصلِ بَها داری طلب
ور نباشی مرد این ره دور شو زحمت میار»

می بینی عزیزم که این «میراثِ مَرغوبِ لاعِدلَ لَه» به چه بهائی بدست آمده؟ و بالطّبع چه تعهّدی را به عهدۀ نسل های آیندۀ ما می نهد؟

نورا جان بگذار اعتراف کنم حالا که کمی با تو صحبت کردم بشدّت دلم برایت تنگ شد و احساس کردم چقدر دلم می خواهد تو را در آغوش بگیرم مثل همان احساسی که تمام وجود مرا تسخیر [کرد] وقتی که مادر بزرگ عکس تو را در سالن ملاقات زندان به من نشان داد. ولی به تو اطمینان می دهم که این احساس هیچ انتظاری در من بوجود نخواهد آورد. دعا می کنم و از حق می طلبم که همچنان به حبل صبر و اصطبار متمسک باشم و قضایای الهی را با تمام وجود استقبال کنم.

قربان تو دختر نازنینم، پدر بزرگت بهروز توکلی زندان رجایی شهر

۲۲ اسفند ۱۳۹۲

نظر خود را بنویسید