×
صفحه نخستدرباره سایتشرایط استفادهحریم خصوصیتماس با ما
اصول اعتقاداتاخلاقیاتتاریخاجتماعیاحکامادیان دیگراقتصادبشاراتحقوق بشرسیاستپاسخ به اتهاماتشعر و ادبفهرست تمام مقالات
پیامهای مرکز جهانی بهائی اخبار جامعۀ بهائی گشت و گذار در اخبار بخش سردبیر

برای شروع یا قطع اشتراکتان در خبرنامه سایت، آدرس ایمیل خود را در ذیل وارد کنید.

ثبت نام
قطع اشتراک
twittertelegraminstagram
×
ببخشید کجا می‌توانم تمام پیامه ... بسیار پرمحتوی و پرمعنا بود یاد ... مهم نیست بهائیت دین است یا هرچ ... واقعا تاسف آوره.این اتفاق در ا ...
در پاسخ به فصلنامه مطالعات تاریخی شماره های 17 و 20 در پاسخ به ویژه نامه 29 ایّام جام جم ندای حق
یوزارسیف هم خاتم النبیّین بود!وقت آن است كه بدانيم دين بهايي چيستدرد دلی با خانم وزیر بهداشتآیا بهاییان در انتخابات شرکت می کنند؟تخریب گورستان‌ و عدم صدور جواز دفن بهاییان در شماری از شهرهای ایران
img

سایت نقطه نظر تلاشی برای رفع ابهامات و تعصبات عامه مردم راجع به دیانت بهائی است.

مسأله تير باران حضرت باب
1385/05/23

مسأله تیر باران حضرت باب و انكارها و توجیهاتی كه معاندین و مخالفین در این خصوص نموده اند.
درطول تاریخ دیده نشده است كه دگرگونی های مذهبی و اجتماعی به انحاء گوناگون در هم كوبیده نشود. قدرتهای حاكمه از هر وسیله ممكن برای نابودی حركتهای انقلابی سود جسته ومی جویند . كشور ایران نیز از این قاعده مستثی نمی باشد . قیام سید علی محمد باب در سال 1260 ه.ق. در شیراز از جمله این قیام هاست كه از هر وسیله ممكن از جمله قوه قهریه، تبلیغات مسموم و جعل حقایق تاریخی، برای نابودی آن استفاده شده است .
جنبه مذهبی قیام سید باب علاوه بر حكام سیاسی، روحانیون شیعه را نیز به میدان مبارزه كشانید . و این دو اهرم قدرت شروع به مبارزه شدید با سید باب نمودند. آنان علاوه بر میادین مبارزه مسلحانه شروع به جعل و تحریف حقایق قیام باب نمودند؛ دراین مسیر، از جمله وقایع مهمه ای كه همواره سعی شده است بعضی از زوایای آن پوشیده بماند؛ مسئله تیر باران سید باب درسال 1266 ه.ق در تبریز است . واقعه تیر باران سید باب چنانچه ذكر شد در روز 28 شعبان 1266 ه.ق روی داد . در این تاریخ سید باب را به همراه چند تن از پیروانش از قلعه چهریق وارد سربازخانه تبریزنمودند و در یك حجره محبوس كردند و در هنگام ورود یكی از مریدان وفادار وی به نام میرزا محمد علی خود را به او رسانید واو نیزمحبوس گشت. پس از آنكه فتوی قتل سید باب به وسیله چند تن از مجتهدین تبریز صادر گردید، فراش باشی برای بردن وی به میدان تیر باران وارد حجره شد . در این زمان سید باب با كاتب خویش موسوم به سید حسین یزدی مشغول صحبت بود كه فراش باشی فریاد زد اكنون موقع نجوی نیست . اما باب جواب داد تا سخنان من با كاتبم تمام نشود اگر لشكریان تمام عالم جمع شوند مویی ازسرمن كم نخواهد شد. هنگامی كه فراش باشی وی و میرزا محمد علی را به میدان تیرباران می برد، سامخان ارمنی كه قرار بود فوج او ان دو را تیر باران نماید ، به حضور باب رسیده، گفت من ارمنی هستم و هيچ عداوتی با شما ندارم؛ اگر حقیقتی در شما نهفته است كاری كنید كه خون شما به دست من نریزد . سید باب گفت تو به انچه مأموری اقدام كن؛ اگر نیتت خالص باشد خدا تو را نجات می دهد.
این دو مسئله در كتب تاریخی كه به وسیله مخالفان تحریر شده اند عمدأ مذكور نگشته است كه علت عدم ذكر آن در ادامه مقاله خواهد آمد .
اما چرا فوج ارامنه مأمورتیرباران باب شده بود. علت این امر سیادت سید باب بود، زیرا مخالفان تصور می كردند كه اگر مسلمانان به تیر باران او اقدام كنند مشكل ایجاد خواهد شد. اما همچنانكه خواهیم دید فوج ارامنه نیز در این رابطه ناموفق ماند.
به هر حال وقتی كه سید باب و مریدش میرزا محمد علی زنوزی را با طناب به میخ های آهنی روی دیوار بستند به طوری كه سرجوان زنوزی در روی سینه باب قرار گرفت،750 سرباز در سه صف بر روی آن ها اتش گشودند و دود ناشی ازاین عمل همه جا را فرا گرفت؛ اما وقتی كه دود برطرف شد همگان دیدند كه سید باب غایب شده و جوان زنوزی پای چوبه داربدون آسیبی ایستاده است . تیریا تیرهایی به طناب ها خورده و آن ها را پاره كرده بود . حال ببینیم در ناسخ التواریخ این واقعه چگونه شرح داده شده است. (1)
«فوج بهاداران را كه بر كیش نصاری بودند حكم دادند تا او را هدف گلوله سازند سربازان چون بسیار وقت فتنه اصحاب باب را در بلدان و احصار اصغا نموده بودند از قتل او كراهتی داشتند و تفنگ های خود را از فراز و فرود و یمین و شمال باب چنان گشاده می دارند كه او را آسیبی نرسد در این كرت ملا محمد علی مرید او مقتول شد و او از باب استوار تر بود زیرا كه مفتی جراحت یافت روی با باب كرد وگفت آیا ازمن راضی نیستی؟
مع القصه دراین واقعه ازقضا گلوله ای از تفنگی باز شد و به ریسمان امد كه دست باب را بدو بسته بودند و باب رها شده فرار كرد و خویشتن را به حجره یك تن از سربازان در انداخت و این گریختن او از قدرت بشریت بود . زیرا كه چون گلوله به ریسمان خورد و او رها گشت اگر سینه خود را گشاده می ساخت و فریاد بر می آورد كه ای گروه سربازان و مردمان آیا كرامت مرا ندیدید كه از هزار گلوله یكی بر من نیامد بلكه مرا از قید و بند رها ساخت و مردم دور او جمع می شدند و بلوا به پا می شد و... .
خدای خواست تا حق از باطل پدید كند و این شك و ریب از مردم بگرداند بالجمله چون سربازان گریختن او را نگریستند دانستند كه او را قدر و مكانتی نباشد ...»(2)
در این شرح واقعه نویسنده ناسخ التواریخ نكاتی را آورده است كه جای تأمل دارد و اینك به آن ها اشاره می شود .
نكته اول: مسئله كراهت سربازان ارمنی از تیر اندازی به سوی سید باب است . همگان می دانند كه سران حكومت قاجار در مقابل افرادی كه از دستورات آن ها سرپیچی كنند و یا سهل انگاری نمایند بسیار قصی القلب بوده اند. حال چگونه از جرم هفتصد و پنجاه سرباز در تیر باران یك انقلابی كه اساس حكومت آن ها را تهدید می كرد به راحتی چشم پوشیدند ؟ در حالیكه در مورد تنبیه سربازان فوج ارامنه پس از جریان نافرجام تیر باران سید باب هیچ مطلبی درهیچ منبعی ذكر نگردیده است و این ادعا در حقیقت تصورات ذهنی نویسنده ناسخ التواریخ است .
نكته دوم : اشاره به خوردن تصادفی یك تیراز تفنگی نامعلوم است آن هم زمانی كه شلیك سربازان تمام شده است. این مطلب برای تكمیل صحنه ای كه نویسنده آن را خلق كرده است ذكر شده. زمانی كه تمام سربازان تیر اندازی كرده اند و هدف مورد اصابت قرارنگرفته است كدام سرباز طناب را نشانه رفته و درست به هدف زده است. سربازانی كه نتوانسته اند دو نفر انسان را با هفتصد و پنجاه گلوله هدف قرار دهند چگونه یك سرباز ان هم به طور تصادفی تیری انداخته و ان هم درست به طنابی خورده كه دست باب به ان بسته شده بود ؟ اما پس از رهایی، سید باب فرارمی كند و در حین فرار جوان زنوزی به او می گوید كه آیا تو ازمن راضی هستی؟ در حالی كه زخمی بوده و زخمش چنان كاری بوده است كه منجر به قتل او شده است ؟!
>مسلمأ اگربه جوان زنوزی گلوله می خورد سید باب نیززخمی می شد؛ زیرا سر جوان زنوزی روی سینه سید باب قرار داشته، واین درحالی است كه هیچ زخمی به او نرسیده بود؟
نكته سوم : در این متن ادعا شده است كه سید باب به قصد نجات خود فراركرده، پنهان شده است. مسئله فرارانسان از جلو یك فوج سربازمسلح به قصد نجات خود، آن هم در یك مكان محدود معلوم قابل دسترسی(یعنی همان حجره ای كه قبلأ درآنجا بودند) برای عقل سلیم قابل قبول نیست. زیرا معمولأ كسی كه تلاش می كند خود را نجات دهد به جایی فرار می كند كه دسترسی به او غیرممكن و یا سخت باشد؛ در حالیكه باب به حجره ای در كنار چوبه دار رفته و در آنجا مشغول صحبت با كاتب شده. بنابراین عمل به قصد نجات انجام نشده است؛ در ثانی اگر باب می خواست خود را نجات دهد چرا مرید او میرزا محمد علی زنوزی چنین تلاشی نكرد و با او همراه نشد؟ ثالثأ اگر سید باب می خواست خود را نجات دهد قبلأ این كاررا می كرد؛ یعنی هنگامی كه او رابه خانه علما می بردند تا فتوای قتلش را بگیرند. اگر از ادعای خود دست برمی داشت و یا آن را ظاهرأ پنهان می كرد، كارش به چوبه دارنمی افتاد. مثلأ ملا محمد ممقانی هنگام دادن حكم قتل حاضر به ملاقات باب نشد و گفت كه او قبلأ فتوی قتل او را داده است و اكنون نیز شخص همان شخص است و ادعا همان ادعا. پس اگر ادعای باب تغییر می كرد حكم قتل او لغو می شد. پس راه نجات ظاهری باب باز بوده ولی او هرگزبه فكرنجات خود نبوده ووجودش را وقف قیام خود كرده بود. اما نكته مهم تراینجاست؛ زمانی كه باب فرارمی كند و مرید او در حالیكه ناظر بر فرارمراد خویش می باشد از او رضایتش را سؤال می كند، منطقی ترین حركتی كه جوان زنوزی در این صحنه باید می كرد اینست كه باید به سید باب اعتراض كرده، از ایمان به او تبری می كرد نه اینكه رضایت او را طلب كندو تا آخرین لحظه حیاتش عاشقانه ایستادگی نمایدوعاقبت هم جانش را فدای محبوب خودسازد. بنابراین، عقل سلیم حكم می كند كه مندرجات ناسخ التواریخ و به تبع آن سایر كتبی كه ازآن تبعیت كرده یانسخه برداری نموده اند، عاری از حقیقت است. اما درمورد رهایی سید باب از تیرباران واینكه چرا در ان گیر و دار، رهایی خود از جلو750 گلوله رابه عنوان یك معجزه با مردم مطرح نساخت .
اولأ معجزه فقط برای كسانی دلیل حقانیت است كه آن را می بینند نه برای كسانی كه می شنوند؛ چون احتمال كم و زیاد شدن مطلب در نقلیات وجود دارد .
ثانیأ دلیل حقانیت سید باب هرگزچنین اعمال خارق العاده ای نبوده و نیست. سید جوانی كه در 32 سالگی با دست خالی یك كشوررا به صحنه انقلاب و دگرگونی فكری عمیق تبدیل كرده است چه نیازی به معجزاتی شبیه جادوگری دارد. معجزه باب ایجادتحول درونی در اقشار مختلف مردمانی است كه همه چیز خود را در راهش فدا می نمودند و با كلمات خود از مردمی منفعل سیلی از انقلاب را ایجاد نمود كه پشت استبداد قاجار را به شدت به لرزه درآورد. اما خروج سید باب از صحنه تیر باران را هیچكس ندیده بود زیرا اگر كسی می دید جلویش را می گرفت و برای یك انسان معمولی فرارازجلو چند صد سرباز مسلح آن هم در فرصت بسیار كمی كه پس از تیراندازی وقوع یافت، تقریبأ غیر ممكن است .
اما چراجوان زنوزی همراه سید باب فرارنكرد و در كنار چوبه دار منتظر ماند : زیرا اگر در هیئت بشری به این مسئله بنگرید علی الاصول باید او نیزبه همراه مراد خویش فرار می كرد . پس عدم همراهی میرزا محمد علی زنوزی با مراد خویش در این مورد علتی دارد كه به آن خواهیم رسید .
اما در مورد این مسئله كه سربازان از فرار سید باب دریافتند كه او راقدر و مكانتی نیست. اگر سربازان سامخان ارمنی دریافتند كه سید باب قدر و مكانتی ندارد چرا در تیرباران مجدد باب صحنه را ترك كردند و حاضر به اجرای مجدد فرمان شلیك نشدندآن هم درزمانی كه سرپیچی ازفرامین حاكمان قدارقاجارمی توانست به مجازات مرگ منجرگردد؟. حقیقت این است كه وقتی سربازان با چشم خود دیدند كه 750 گلوله بر وی اثرنگذاشت، بر عكس ادعای نویسنده ناسخ التواریخ، به عظمت و قدرت سید باب اعتراف كرده، حاضر به اجرای مجدد شلیك به سوی او نگردیدند و به همراه فرمانده خود صحنه را ترك كردند .
حال برگردیم به مطالبی كه در اول مقاله در مورد فراش باشی و سامخان ارمنی ذكر شد. پس از ناكامی در تیر باران سید باب و یافتن او در همان حجره ای كه قبلأ با كاتب خویش سید حسین یزدی در حال گفتگو بود، فراش باشی صحنه را ترك كرد و از كار خود كناره گیری نمود و سامخان ارمنی چنانكه مذكور گشت به همراه فوج خود صحنه سربازخانه را ترك گفت و این حوادث غریبه نشان می دهد كه یك اراده غیر بشری در جریان تیر باران سید باب دخیل بوده است و آن مشیت الهی می باشد . هیچ توضیحی نمی تواند مسئله غیبت سید باب را از صحنه تیر باران برای اتمام سخنان ناتمامش با كاتب خود و ماندن میرزا محمد علی در كنار چوبه دار را توجیح نماید. چنانكه مورخین از ادراك این حادثه غریب عاجز مانده و با حذف بعضی قسمت های این واقعه سعی در كوچك كردن آن نموده اند و با توجیهات بشری به تناقض گویی دچار گشته اند . نویسنده ناسخ التواریخ به مشیت الهی در مورد باب اشاره كرده است؛ اما آن مشیت نه در بی مكانت بودن باب، بلكه در اثبات شوكت و عظمت وی می باشد .
باری پس ازتیرباران شدن سید باب در بار دوم بوسیله آقا جان بیك سیعی، بدن شرحه شرحه او و مرید وفادارش را درخندق پشت دروازه انداختند و درمنابع مختلف تاریخی دراین مورد نیز عمدأ به ایجاد شك و تردید تلاش شده است. عده ای گفته اند كه جسد باب را گرگها خوردند و عده ای دیگربه نامعلوم بودن سرنوشت ان اشاره كرده اند. اما حقیقت این است كه جسد سید باب روز بعد از تیرباران به وسیله بابیان به یك مكان امن حمل گردیده، پس از چندین سال به خاك سپرده شد . اما هدف از پنهان كردن حقیقت جسد باب این است كه اذهان عمومی را نسبت به آن پریشان ساخته و از اهمیت آن بكاهند. گاهی اشاره می كنند كه ان را گرگها خوردند و زمانی می گویند كه در یك مكان در تبریز دفن شده است و... اینان با این كار می خواستند مقام سید باب را تا حد یك انسان معمولی تنزل دهند تا بلكه از تأثیر كلام او در عامه مردم بكاهند .
چنانكه در جریان تیرباران وی، با عدم درج حقیقت ماجرابسبت به عكس العمل های سامخان و فراشباشی درمرحله اول ورهایی باب درآن مرحله، چنانكه گذشت، واقعه نگاران با پریشان گویی سعی نموده اند ازعظمت انقلاب سید باب بكاهند و با خیال بافی های واهی سیمایی مخدوش از سید باب دراذهان عمومی ایجاد كنند و همه این كارها به خاطر وحشت از دست دادن قدرت و ریاست آن ها و گرایش مردم به سید باب بوده و هست .

فهرست منابع و ماخذ:
1- حضرت باب – نصرت الله محمد حسینی
2- تاریخ نبیل – نبیل زرندی
3- ناسخ التواریخ- عباسقلی سپهر
4- بابی گری و بهایی گری- اشتهاردی
5- واپسین جنبش قرون وسطایی در دوران فئودال- محمد رضافشاهی

نظر خود را بنویسید