×
صفحه نخستدرباره سایتشرایط استفادهحریم خصوصیتماس با ما
اصول اعتقاداتاخلاقیاتتاریخاجتماعیاحکامادیان دیگراقتصادبشاراتحقوق بشرسیاستپاسخ به اتهاماتشعر و ادبفهرست تمام مقالات
پیامهای مرکز جهانی بهائی اخبار جامعۀ بهائی گشت و گذار در اخبار بخش سردبیر

برای شروع یا قطع اشتراکتان در خبرنامه سایت، آدرس ایمیل خود را در ذیل وارد کنید.

ثبت نام
قطع اشتراک
twittertelegraminstagram
×
ببخشید کجا می‌توانم تمام پیامه ... بسیار پرمحتوی و پرمعنا بود یاد ... مهم نیست بهائیت دین است یا هرچ ... واقعا تاسف آوره.این اتفاق در ا ...
در پاسخ به فصلنامه مطالعات تاریخی شماره های 17 و 20 در پاسخ به ویژه نامه 29 ایّام جام جم ندای حق
یوزارسیف هم خاتم النبیّین بود!وقت آن است كه بدانيم دين بهايي چيستدرد دلی با خانم وزیر بهداشتآیا بهاییان در انتخابات شرکت می کنند؟تخریب گورستان‌ و عدم صدور جواز دفن بهاییان در شماری از شهرهای ایران
img

سایت نقطه نظر تلاشی برای رفع ابهامات و تعصبات عامه مردم راجع به دیانت بهائی است.

هردم از اين باغ «بري» مي رسد
1385/07/15

برساخته ام نهاده كوری
انگشت كه عیب هاست با آن
دارد به عتاب، كور دیگر
پرسش كه چراست این چرا آن؟
وین گونه به خشت می نهم خشت
درخانه كوردیدگانی
تااز تف آفتاب فردا
بنشانمشان به سایبانی
«نیما یوشیج»

« مسلخ عشق» آن رمان بی زمان بی مكان، اما با ادعای مستند بودن بااهانتها و افترائات فراوان به دیانت بهائی و بهائیان ظاهراً توسط خانم مهناز رئوفی نوشته وتوسط پست سفارشی (به هزینه چه كسی؟ نویسنده؟!یا...؟) به خانه های بهائیان فرستاده شد و حقیقتاًكه درآن (مسلخ عشق)، جزنكورا نكشتند. درپی اجراء این طرح كه نشان از اقدامات جدید معاندین دیرینه دیانت بهائی داشت، شرح حال خانم دیگری به نام مریم زارعی درروزنامه هگمتانه همدان چاپ شد كه مدعی بود چون اوقصد جدائی ازبهائیان و پیوستن به دیانت اسلام را داشته است، لذا بهائیان مشكلات فراوانی را برای او ایجاد نموده اند وهمین روزنامه پس از هیاهوی فراوان به خوانندگان خود وعده داد كه به زودی تعداد دیگری ازاین«نجات یافتگان ازبهائیت» را معرفی میكند. دراین اثناء رئیس پایتخت نشین آن، یعنی روزنامه صبح شده كیهان كه مرشد وهادی شاگرد همدانی خود به شمار می رود، دراقدامی مشابه، شرح حال خانم مهناز رئوفی(فوق الذكر) را به صورت پاورقی تحت عنوان «سایه شوم» منتشر وتلاش كرد تامظالم وجنایاتی را درقالب «سرگذشت واقعی» به بهائیان نسبت دهد و روزنامه هگمتانه نیز جانی تازه یافته، مبادرت به چاپ مقاله ای ازآقای بهزاد جهانگیری همسر خانم مهناز رئوفی می نماید كه درطی آن ایشان، بهائیان را مسئول مصیبت ها و ناكامی های زندگی خود معرفی می كند و این رشته سر دراز دارد وباید منتظر ادامه آن بود.
اقدامات این روزنامه ها انسان را به یاد اعترافاتی می اندازد كه به بهانه های مختلف وبه اشكال گوناگون اززندانیان سیاسی دهه های اخیر اخذ و منتشر شده و می شود وكمتركسی است كه پی به كیفیت آن ها نبرده باشد. درهمان بحبوحه «اعتراف گیری ها» نیزمعاندین دیانت بهائی ازتهیه اعترافات مشابه ازبهائیان اسیرودربند عاجز ودرمانده شده، تنها كاری كه از دست آن ها برمی آمد سپردن این دلیران روزگار به جوخه های اعدام بود و این طرح اخیرآن ها یعنی تهیه نوشتجاتی سست وفاقد انسجام به عنوان «اعترافات نجات یافتگان از بهائیت» درواقع به تلافی آن شكست های سالیان گذشته صورت می گیرد.
این كه هدف طراحان این برنامه چیست بحث كاملی را طلب می كند؛ اما بدون شك دور كردن هرچه بیشترمسلمانان ایران ازهموطنان بهائی خود، ازاهداف عمده آنان به شمار می رود که دربسیاری موارد تاثیری خلاف انتظار آن ها به جای گذارده، باعث توجه بیشتر آن ها به جامعه بهائی شده است. برا ی توجیه این امرمی توان حداقل3 زمینه را بررسی نمود.
1-عدم اعتماد به صداقت متولیان وگردانندگان این برنامه ها
دروغ ها، جوسازی ها و توطئه چینی های مكرر این افراد درسالیان گذشته بگونه ای بوده كه بد بینی شدیدی دربین مردم نسبت به آن ها ایجاد كرده است تاآن جا كه مردم، همین كه می بینند طبقه، صنف یاگروهی مورد هجوم واقع شده اند با خود می گویند حتماٌ دراین ها حق وحقیقتی وجود دارد كه این گونه مورد حمله قرار گرفته اند و ناخود آگاه یك حس صمیمیت و به لفظ دقیق تر، «احساس همدردی» درآن ها ایجاد می شود.
2-آشنایی نزدیك مردم ایران بابهائیان واخلاق ورفتار آنان درطی سالیان متمادی
بهائیان گروهی خارج نشین وفاقد ارتباط باایرانیان نیستند؛ بلكه سالیان سال است كه روابط عمیق اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی وحتی فامیلی با بسیاری از ایرانیان داشته و دربین توده مردم نیز ازمحبوبیت و اعتماد نسبی برخوردارند و بدیهی است كه مردم ایران با چنین تجربیاتی، با ناباوری به چنین نوشتجاتی نظر می كنند؛ زیرا آن ها را مطابق با واقعیات عینی كه به طور روزانه شاهد آن هستند نمی بینند و بالطبع ازاین رهگذر نتایجی معكوس عاید نویسندگان این مقالات می گردد.
3- غیر عقلانی بودن مفاد نوشتجات
ازآن جا كه شیوه این ردیه نویسان، نفی هرنوع خوبی و نیكی و انتساب همه نوع زشتی، پلیدی وشرور به جامعه بهائی می باشد، به ناچار مطالبی را می نویسند كه غالباً حاوی تضادهایی است كه عقل سلیم آن ها را باور نمی كند. جالب این است كه دیگر دروغ های كوچك، این نویسندگان را ارضاء نکرده و دائم درپی خلق و ابداعی تازه هستند و هركدام سعی می كنند تادراین زمینه پیشگام شده، ابتكارات جدیدتری را عرضه وخوانندگان واكسینه شده خود را به ویروس هایی جدید وخلق الساعه آلوده سازند اما دریغ كه خود را درمردابی انداخته اند كه هرحركت، آن ها را بیشتر اسیروگرفتارمی كند. ممكن است به طور موقت افرادی را به هیجانات كاذب دچار و به ارتكاب اعمال خلاف شئونات انسانی وا دارند؛ اما به سرعت ابتكار عمل را از دست داده و در وضعیتی به مراتب اسف بارتر قرار می گیرند. كار به جایی رسیده است كه مردم ایران ازخود می پرسند آیا به راستی دراین جامعه آزموده شده دربسترتاریخ، هیچ اثری از نیكی یافت نمی شود؟ هیچ نشانی ازاخلاق، تمدن، فرهنگ، ادب، وفا ومهر پروری وجود ندارد؟ آیا این همه افراد تحصیل كرده ومحترم، به هیچ قانون انسانی واخلاقی پایبند نمی باشند؟ پس این همه شهامت ها و شجاعت ها و گذشتن ازافتخار، شغل،رفاه، آسایش، امنیت، جان ومال از كجا سرچشمه گرفته است؟ از این ها گذشته، این همه اعتبار جهانی برای این جامعه چگونه حاصل گشته است؟ و به این ترتیب دیده بصیرت بسیاری ازهموطنان بهائیان به روی حقایق جدیدی گشوده شده است. به نظر می رسد اولیای امور هم خود به این مساله واقف گشته اند زیرا درحالی كه روزنامه هگمتانه سعی می كند كه جریان را گسترش داده و پای بسیاری ازجمله نهادهای دولتی، مراجع مذهبی، ارگان های مذهبی وحتی گروه های شبه نظامی را به این معركه باز كرده و زمینه را برای یك ضوضاء عمومی مهیا كند؛ كسانی كه ازعاقبت چنین اقداماتی به خوبی مطلع بوده و تجربیات گرانبهایی را كسب كرده اند، صلاح خود را درمهار كردن چنین اقداماتی می بینند.
حال برای نمونه نقد مختصری برنوشته آقای بهزاد جهانگیری مندرج درشماره 706 مورخ 11تیر ماه1385 روزنامه هگمتانه همدان ارائه می شود تا شاهدی برغیرعقلانی بودن این گونه مقالات باشد.
دراین مقاله آقای جهانگیری بهائیان را مسئول گرفتاری ها و مصائب بی شمار زندگی خود معرفی كرده و ازآن ها شكایت می كند كه اولاً : بازور وتهدید و ارعاب او را بهائی كرده اند؛ ثانیاً با تهدید وضرب و شتم فیزیكی ازازدواج اوبا دختر مسلمان دلخواه خودش جلوگیری نموده اند؛‌ ثالثاً ازدواج بادختر دیگری كه بهائی بوده ولی اوهم می خواسته مسلمان شود را به او تحمیل كرده اند؛ رابعاً درواقعه تصادف ایشان با فردی مسلمان كه منجربه از دست دادن یكی از پاهایش شده او را وادار كرده اند كه رضایت دهد و این باعث شده كه امروز توان كار كردن نداشته باشد؛ خامساً پس از ترك دیانت بهائی، بهائیان آن ها را مورد حملات مختلف قرار داده وازآن ها نامه هایی علیه جمهوری اسلامی گرفته اند وماشین او را ازاوگرفته وخانه وزندگیش رامتلاشی كرده و اورا ازكاراخراج نموده اند؛ سادساً بابرخورد فیزیكی جنین دوماهه همسرش را ساقط كرده اند. البته درپایان مذكور نموده اند كه این ها بخشی ازمظالمی است كه ازسوی تشكیلات بهائیت درحق ایشان وارد شده است. اما دراین جانكاتی جلب توجه می كند:
1- نوشته اند: «این جانب ازدوران طفولیت به اجبارتشكیلات بهائیت دركلاس های آموزشی بهائی گری وارد شدم.»
سئوال این است كه اصولاً «مجبوركردن طفل» دراین مورد چه معنا ومفهومی دارد؟ آیا طفل ازخود اختیاری هم دارد؟ (مخصوصاً درامر آموزش). مگر مسلمانان (یامسیحیان و بی دینان و بقیه مردم دنیا) بااطفال خودچه می كنند؟ طفل خودرا صبح كه شد به كوچه می فرستند و می گویند عزیز دلم بروهركجا كه دلت می خواهد آموزش ببین وظهر هم بیا ناهارت را بخورودوباره برو؟
3- نوشته اند : «به جهت ارتباط بامسلمانان درایام خدمت سربازی(از1365تا1368) علاقه مند به دیانت اسلام و ازدواج بادختر مسلمان شده بودم»
سوال این است كه آیا ایشان قبل ازسربازی درارمنستان یا چین یا ویتنام یا جزائر هاوائی زندگی می كرده اند كه ارتباطی بامسلمانان نداشته اند؟ كشور ایران كشوری مسلمان است و درهمه جای آن مسلمانان موجود هستند دیگر عبارت «به جهت ارتباط بامسلمانان درسربازی» چه مفهومی دارد؟ درسربازی چه اتفاق خاصی افتاده است؟ البته ایشان باذكر این مطلب می خواهند علت تغییر مذهب خود را توجیه كنند ولی خیلی ناشیانه عمل كرده اند. درضمن خوب بود می گفتند اول به اسلام علاقه مند شدند وبعدبه آن دختریا بالعكس.
3- نوشته اند: «تشكیلات بهائیت سدراهم شد واین اجازه را (ازدواج بادخترمسلمان موردعلاقه ایشان) ازمن سلب نمود...باضرب وشتم فیزیكی...»
مشخص نكرده اند كه اولاً منظورشان ازتشكیلات چیست؟ ثانیاً این تشكیلات چگونه مانع ازدواج ایشان شد؟ دردیانت بهائی برای ازدواج بامعتقدان به سایر ادیان وحتی بی دینان هیچ نوع منعی وجود ندارد وبه كرات شاهد این قبیل ازدواج ها علی الخصوص دركشور ایران و با هموطنان مسلمان بوده و می باشیم وتشكیلات هم هیچ منعی را ایجاد نكرده است واصولاً‌وظیفه وحتی اختیاری هم برای این كارندارد. البته ازدواج باغیربهائیان دارای شرایطی می باشد كه مهم ترین آن ها لزوم جاری شدن عقد بهائی بعد ازمراسم عقداسلامی می باشد؛ اماشكی نیست كه دركشوری كه بهائیان درمعرض انواع واقسام تضییقات وتهدیدات وتبعیضات و تحریكات قراردارند والدین دختر و پسر موظفند مشكلات این نوع ازدواج ها رابه طرفین یادآور شوند تا با آگاهی كامل اقدام به این امر نمایند. اما تشكیلات ابداً دراین مورد نه وظیفه ای دارند ونه اختیاری و طبیعتاً هیچگاه صرف به این علت كه یك بهائی با یك مسلمان قرار ازدواج گذاشته اند مداخله نمی كند تاچه رسد به این كه باضرب وشتم فیزیكی وتهدید وارعاب بخواهند ممانعت ایجادكنند.
4- اما شاهكارایشان: شكایت كرده اند كه مرا ازازدواج بادختر مسلمان مورد دلخواهم منع كردند ولی در ادامه فرموده اند «درسال 1370با برنامه ریزی قبلی تشكیلات بهائیت، ازدواج تشكیلاتی را بادختر خانمی بهائی ازكردستان برمن تحمیل كردند تابه زعم خود هم من وهم این خانم كه سودای گرایش به اسلام را داشت دربهائیت ابقاء كنند»
خودتان قاضی شوید. هردوی این عزیزان سودای گرایش به اسلام را داشته و از دیانت بهایی رویگردان بوده اند وتشكیلات هم اطلاع داشته است وبرای ابقاء آن ها دربهائیت آن ها را به عقد هم درآورده اندكه چه بشود؟؟؟ چه كسی قرار است دیگری را ابقاء كند؟ الله اعلم. آیا تشكیلاتی كه این همه آن را باهوش و زرنگ وسیاسی وحاصل فكرجمعی استعمار انگلیس واسرائیل(موساد) وآمریكا(سیا) می شمرند چنین تدبیری را اتخاذ نموده است؟ پس وای برچنین سازمان هایی.
5- شاهكار دیگر، مساله تصادف ایشان است. تصور بفرمائید ایشان بایك فرد مسلمان تصادف كرده و متاسفانه پای خود را ازدست داده و سپس رضایت می دهند. جریان به همین سادگی است اما آن را به مهم ترین قسمت نوشته خود تبدیل نموده و مدعی شده اند كه تشكیلات بهائیت او را به زوروادار به دادن رضایت كرده اند تا تصویر خوشی ازبهائیان به یادگار بگذارند وحال ایشان ازتشكیلات طلبكار شده اند. انشاء الله روزی پرونده این تصادف روشن تر می شود؛ ولی لازم به ذكر است كه ایشان تنها بهائی ای نیستند كه با یک مسلمان تصادف كرده اند و تشكیلات بهائی هم وظیفه ای دراین قبال ندارد و مداخله هم نمی كند البته برای رضایت دادن دلایل دیگری هم می توان فرض نمود. مثلاً این كه طرف مقابل دارای تمكن مالی نبوده و نهایتاً فقط می توانسته راهی زندان شود وجناب جهانگیری هم در هر حال ازاین رهگذر طرفی نمی بسته؛ این است كه به ناچار رضایت داده و ازاین موارد درایران امروز بسیار یافت می شود یا برعكس، شاید طرف مقابل شخص ذی نفوذی بوده و احیاناً به آقای جهانگیری گفته شده است كه شتر دیدی ندیدی. ازخیرشكایت كردن بگذر؛ زیرا به ضررت تمام می شودچون خودت می دانی كه این جا ایران و همدان است و تویك بهائی هستی و دیه برتو تعلق نمی گیرد ودر مراجع قضایی برعلیه تورای می دهند كه این هم بسیار شایع است وتازه همه این ها با این فرض است كه جناب جهانگیری بی تقصیر وطرف مقابل مقصر تصادف شناخته شده باشند. گذشته ازاین، چرا ایشان ازآن فردمسلمان هیچ توقعی ندارند واظهاری نمی كنند كه بابا زدی پای مرا ناكار كردی من هم رضایت دادم لااقل الان دست مرا بگیر. تازه این هم نوعی جانبازی است و بنیاد جانبازان نیزمی تواند وارد صحنه شود، مخصوصاً كه جناب جهانگیری دیگرخودی هم شده است. اما درورای همه این ها یك نكته بسیار جالب است كه ایشان درقلبشان چقدر هم رضایت داشته اند؛ یعنی رضایتی داده اند كه چندین سال است حسرت آن را می خورند وكینه بدل گرفته اند كه چرا تشكیلات بهائی نگذاشتند من پدرآن فرد مسلمان را درآورم وروزگارش را سیاه كنم وكاری كنم كه تا آخر عمر خرج مرا بدهد و ازمن سرپرستی كند. خلاصه این شكایت هم درنوع خودش جالب است.
6- نوشته اند «تشكیلات ازمانامه هائی علیه جمهوری اسلامی گرفتند سپس آن را دراختیار جمهوری اسلامی قراردادند كه با ابزارجمهوری اسلامی ایران ما رااز بین ببرند»
دقت كنید كه تمام این اتفاقات درزمانی است كه بنا براظهار ایشان زن وشوهر هردوبا آگاهی كامل درسال 1375نزد یكی ازعلمای سازمان تبلیغات اسلامی همدان به دین اسلام مشرف شده بودندو آموزه های اسلامی را كاملاً رعایت و برطبق همین آموزه ها ازافراد تشكیلات بهائی پذیرایی می كرده اند. حال باید پرسید باچنین ایمان و ایقانی درآن نامه های كذائی علیه جمهوری اسلامی چه مطالبی وچرا نوشته اند؟ وچرا جمهوری اسلامی شما را ازبین نبرد؟ چون ظاهراً متن آن نامه ها بسیار زننده واهانت آمیز بوده است. درغیر این صورت، آیا مسلمان شده بودید ولی ازجمهوری اسلامی نفرت داشتید؟ آیا درنظر شما جمهوری اسلامی واسلام بایكدیگر تفاوت دارند؟ مطلب اساسی اینجاست كه پس از این كه مسلمان شدیددیگر تشكیلات بهائی چه نفوذ واقتدار واعتباروحقی برشما داشته است؟ برفرض محال كه تشكیلات بهائی ازشما خواستند چنین نامه هائی بنویسید شما چرا قبول كردید؟ نوشته شما به گونه ای است كه خواننده گمان می كند كماندوها وماموران شكنجه گر(احتمالا" از طرف سیا یا موساد ) وارد منزل شما شده و«شما را مجبور به نوشتن چنین نامه هائی كرده اند» آیا چنین بوده است؟!
7- نوشته اند: «ماشینم را ازمن گرفتند، خانه ام را و زندگی ام را متلاشی كردند. ازكار اخراجم كردند» جالب است. اولاً عبارت«ماشینم راگرفتند» یعنی چه؟ ماشین سند مالكیت دارد. اگر این سند ازاول به نام شما بوده است چطور این كار را كرده اند؟ آیا منظورتان این است كه جعل سند كرده یا سند ماشین شما را دزدیده اند یا این كه اصلاً ماشین شما را دزدیده اند؟ آیا شما به مراجع مربوطه شكایت كرده اید؟ (مخصوصاً كه دقیقاً می دانید چه كسی یا كسانی این كار را كرده اند.) درغیر این صورت اگر سند به نام شماست هنوزهم دیر نشده است شكایت كنید. نه تنها ماشین خود را باز می ستانید بلكه می توانید ادعای خسارت هم بكنید. كسی چه می داند شاید جبران آن سال های ازدست رفته هم شد؛ علی الخصوص درجمهوری اسلامی. اما اگرماشین دراصل به نام شما نبوده دیگر عبارت «ماشینم» بی معناست. عین همین مساله درمورد «متلاشی كردن خانه وزندگی» صادق است. اما این كه نوشته اند «بهائیان به من كار نمی دادند تا ازنظر اقتصادی زمین گیرم كنند» باید گفت اولاً كه بعیداست این گونه باشد؛ اما درصورت صحت، باكمال تاسف باید عرض كنم كه ایشان كه دیگر بهائی نبوده اند لذا شكایتشان ازكیست؟ واصولاً چرا باید باز هم ازبهائیان متوقع باشند؟ مستحضر هستید كه جامعه اسلامی مخصوصاً سازمان تبلیغات اسلامی ازمواردی نادروقلیل الوقوع نظیرایشان به خوبی استقبال كرده وازهیچ چیزكسر نمی گذارد واجازه نخواهد داد غباری برچهره شان بنشیند. هم اینك نیزكسانی كه با ایشان (جناب جهانگیری) آشنا هستند چنین تصوراتی ازاونداشته وایشان را فلك زده ومحتاج به نان شب نمی بینند. آنطور كه خود ایشان نوشته اند شغل عینك سازی داشته اند. ولی درعكس مندرج درروزنامه، درپشت سر ایشان كتابخانه ای قرار دارد كه تمام زمینه را پر كرده ودرنگاه اول این تصور را القاء می كند كه با شخص محققی روبرو هستیم. روشن نیست علت انتخاب چنین پس زمینه ای چیست؟ ایا شغل آقای جهانگیری تغییر كرده است؟ شغل جدید ایشان چیست؟ چه كسی مقدمات آن را فراهم كرده است؟ با چه پیشینه علمی ودانشگاهی؟ واگر شغل ایشان كماكان همان عینك سازی است این عكس چه معنایی دارد؟
8- نوشته اند: «تشكیلات بهائیت با برخورد فیزیكی جنین دوماهه همسرم را ساقط كردند» ملاحظه كنید چه آشفته بازاری است كه قلم هرچه بخواهد می نویسد. حتی به خود زحمت نداده اند كه نوع «برخوردفیزیكی» را مشخص كنند. گویی این كه بدیهی است حتی كسی را متهم نكرده اند به ذكر«تشكیلات بهائیت» اكتفا نموده اند. از نظر قضائی وحقوقی چنین عملی قتل عمد تلقی می شود؛ حتی اگرخود مادر، اقدام به چنین عملی كند مورد تعقیب واقع می شود تاچه رسد به شخص ثالث (مخصوصاً اگر این شخص ثالث بهائی باشدودرجمهوری اسلامی زندگی كند ووای به وقتی كه «تشكیلات بهائی » باشد). براستی چرا ایشان شكایت نكرده اند؟ چرا هم اكنون شكایت نمی كنند؟ آیا قتل عمد مساله كوچكی است كه دروسط یك مقاله آن هم بایك جمله كوتاه مطرح شود؟ چه مداركی برای اثبات مدعای خود دارند؟ از این ها گذشته اولین سوال قاضی ویا بازرس پرونده یافتن انگیزه قتل است باید پرسید؛ جنین 2ماهه چه خطری برای تشكیلات بهائیت داشته؟ نكند جریان حضرت موسی قرار بوده تكرار شود؟ آیا كاهنان به تشكیلات بهائی خبر داده بودندكه چنین جنینی دودمان « تشكیلات بهائیت» را به باد خواهد داد ویا اسرائیل را ازصفحه روزگار محومی كند یاتشیع را جهانگیرمی كند لذا تشكیلات همه كارهای خود را كنار گذاشته وسقط جنین دوماهه را درراس اقدامات خود قرار داده است؟! عجب طنز تلخی.
9- نكته بارزوبسیار مهم دراین مقاله فضائی است كه به تصویردرآمده است. دراین فضا بهائیان همه كاره، صاحب اختیار، دارای قدرت و توانایی (گویی دولتی دردولت) نشان داده شده اند. حمله می كنند، می زنند، می كشند، ازازدواج جلوگیری می كنند وبه زوربه ازدواج درمی آورند، اموال افراد مسلمان را می گیرند و جعل سند می كنند، به زوراعتراف می گیرند وآنقدر هیبت و عظمت دارند كه افرادی مظلوم وبی پناه نظیر آقای جهانگیری دیگراز اقدامات قانونی و دولت ناامید شده دست به دامان روزنامه ها وملت می شوند. دراین فضا جمهوری اسلامی عاجز ازهراقدامی علیه بهائیان است وتنها با كمال حسرت نظاره گر است. اما آیا واقعاً چنین است؟!28سال زجر،آزار، شكنجه ، تعقیب ،قتل ،اخراج ازشغل وتحصیل، مصادره اموال وهرچه كه نام « شر» برآن اطلاق می شود، براین جامعه مظلوم وارد شده است؛ به مقدسات آن ها آشكارا اهانت می شود وهمه نوع صفت غیرانسانی رابرآن ها اطلاق می كنند آن وقت به مظلوم نمائی پرداخته وخود را حتی عاجز ازطرح شكایت نشان می دهند.
10- درهرحال جناب آقای جهانگیری فرزند نورالدین به شماره شناسنامه 5229متولد 1346همدان، معتقدند كه به ایشان ظلمی وارد گشته وازچیزی به نام« تشكیلات بهائیت» شاكی هستند.(این كه «تشكیلات بهائیت » یعنی چه وچه محتوائی دارد خود بحث جالبی است كه دراین مقال فرصت پرداختن به آن نیست) ایشان نوشته اند:
«بدین وسیله تظلم خواهی خود را از این تشكیلات، ‌تقدیم شما ملت مسلمان ومقامات جمهوری اسلامی كرده وامیدبه پی گیری واحقاق حقوق مسلوبه خویش را دارم.»
اینكه ایشان شكایت خود را تقدیم ملت مسلمان نموه اند برای من قابل درك نیست؛ زیرا مشخص نیست ملت مسلمان چگونه قادر براحقاق حق ایشان هستند وازچه روش وقانونی استفاده خواهند نمود. بهتربود ایشان اول به مقامات جمهوری اسلامی رجوع می كردند وچنانچه نتیجه نمی گرفتند آن وقت به ملت مسلمان روی می آوردند. البته من درمقامی نیستم كه ازطرف جامعه بهائی قولی بدهم یا حرفی بزنم؛ اما شخصاً تصور می كنم جامعه بهائی، با آمادگی كامل والبته اشتیاق تمام منتظر است تادردادگاهی صالح به تمام اظهارات ایشان گوش كرده، چنانچه ظلمی ازجانب جامعه برایشان وارد شده با كمال میل رفع نماید؛ زیرا برطبق تعالیم حضرت بهاءالله، بهائیان به این امر مامورند. اما اگر غیر ازاین شد ومدارك ارائه شده نتوانستند این اتهامات را اثبات نمایند مختصر عذر خواهی ازاین جامعه ستمدیده مظلوم به عمل آیدودرهمان روزنامه ودرهمان ستون درج شود.
آن چه مهم است این است که یك شهروندمسلمان جمهوری اسلامی (آقای بهزاد جهانگیری) قصد طرح شکایتی را به مقامات جمهوری اسلامی نموده است وبراولیای امور واجب است كه به این شكایت ترتیب اثردهند؛ یعنی اول اورا راهنمائی كنند تاشكایت خود را صحیح طرح كند؛ سپس به جامعه بهائی ایران (شاید هم جهان چون نمی دانم طرف مقابل دقیقاً از«تشكیلات بهائی» چه منظوری دارد) تفهیم اتهام نمایند وآنگاه مقدمات رسیدگی به این شكایت( و به همین سیاق شکایات مشابه دیگر ستمدیدگان نظیرخانم مریم زارعی)را فراهم سازند وتا احقاق حقوق طرف برحق، ازپای ننشینند كه عدالت اسلامی اینگونه حكم می كند. درضمن ازجناب بهزاد جهانگیری نیزمصراً خواستارم كه به پا خیزند كه ان الحیوه العقیده والجهاد وشكایت خود را رسماً وازطریق صحیح فرداً به مراجع قضائی تسلیم نمایندوایشان را متذكر می دارم كه نوشتن یك مقاله دریك روزنامه به معنای طرح دعوی نیست واگرایشان واقعاً درپی «تظلم خواهی ازتشكیلات بهائیت» می باشند به اولین مرجع قضائی محل سكونت خود مراجعه وشكایت خود را تسلیم نمایند. مسئولان روزنامه هگمتانه كه مشخص است علاقه فراوانی به احقاق حقوق مسلوبه ایشان دارندبه احتمال زیاد مشاورانی برای هدایت وراهنمائی های حقوقی به ایشان دراختیار دارند وحتی اگر چنین نباشد شخصاً دراین زمینه از هیچگونه راهنمائی دریغ نخواهم كرد. ازمن بپرسید می گویم جامعه بهائی ایران قلباً آرزومند است تا به شكایت ایشان رسیدگی شود واگرشكایت ایشان ازجامعه جهانی بهائی است دادگاه های جهانی بهترین مرجع برای طرح دعوی می باشند. مشتاقانه منتظر اقدام جناب جهانگیری می باشیم.

نظر خود را بنویسید


حقيقت بهائيت

هما
ارسال شده در : 1386/9/29

وبلاگ حقيقت بهائيت به روز شد
قدوم تمام دوستان بهايي پژوه ( طالبان تحري حقيقت ) را توتياي چشم خواهيم كرد
ما را از نظرات ارزنده خود بهره مند سازيد

بسیار بسیار عالی

arash
ارسال شده در : 1385/11/27

بسیار بسیار عالی است.