×
صفحه نخستدرباره سایتشرایط استفادهحریم خصوصیتماس با ما
اصول اعتقاداتاخلاقیاتتاریخاجتماعیاحکامادیان دیگراقتصادبشاراتحقوق بشرسیاستپاسخ به اتهاماتشعر و ادبفهرست تمام مقالات
پیامهای مرکز جهانی بهائی اخبار جامعۀ بهائی گشت و گذار در اخبار بخش سردبیر

برای شروع یا قطع اشتراکتان در خبرنامه سایت، آدرس ایمیل خود را در ذیل وارد کنید.

ثبت نام
قطع اشتراک
twittertelegraminstagram
×
ببخشید کجا می‌توانم تمام پیامه ... بسیار پرمحتوی و پرمعنا بود یاد ... مهم نیست بهائیت دین است یا هرچ ... واقعا تاسف آوره.این اتفاق در ا ...
در پاسخ به فصلنامه مطالعات تاریخی شماره های 17 و 20 در پاسخ به ویژه نامه 29 ایّام جام جم ندای حق
یوزارسیف هم خاتم النبیّین بود!وقت آن است كه بدانيم دين بهايي چيستدرد دلی با خانم وزیر بهداشتآیا بهاییان در انتخابات شرکت می کنند؟تخریب گورستان‌ و عدم صدور جواز دفن بهاییان در شماری از شهرهای ایران
img

سایت نقطه نظر تلاشی برای رفع ابهامات و تعصبات عامه مردم راجع به دیانت بهائی است.

و دیگر هیچ‌کس به هیچ‌چیز نیندیشید
1387/08/15

دوشنبه‌ی قبل در کلاس ساعت ۸ صبح داشتم به همراه دانشجویان متنی انگلیسی را می‌خواندم که دیدم دوتن از دانشجویان بی‌آنکه متنی در پیش روی خود گذاشته باشند به من زل زده‌اند و دست به سینه نشسته‌اند. پرسیدم: «متن‌تان را به همراه نیاورده‌اید!» یکی از آنان گفت: «ما اخراج شده‌ایم. برای خداحافظی آمده‌ایم». بی‌اختیار پرسیدم: «چرا؟» و او گفت: «چی چرا؟ چرا اخراج شده‌ایم؟» شاید تعجب کرده بود که چرا چنین پرسشی کرده‌ام. مگر نمی‌دانم. می‌خواست توضیح بدهد که نگذاشتم ادامه دهد. گفتم: «خب، باشه ... مهم نیست». می‌دانستم. اما وقتی آنان را در کلاس دیدم با خودم اندیشیده بودم که شاید مسأله به خوبی و خوشی تمام شده است. همین بود که تردید کرده بودم. کلاس که تمام شد آن که مسن‌تر بود جلو آمد و گفت ما اخراج شده‌ایم، چون بهایی هستیم. فقط می‌خواستیم بگوییم که دلیل اخراج ما اعتقادات دینی بوده است و نه فساد اخلاقی.

یکی از آنها مردی میان‌سال با موهای از میان ریخته و نیمه سفید بود که ۴۵ سالی داشت و دیگری دختری ۲۰ ساله که بهترین دانشجوی کلاس بود. یکی دو هفته پیش که نامه‌ای از حراست دانشگاه برای جلوگیری از حضور آنها در کلاس آمده بود، همه‌گونه حدسی زده شده بود، جز اینکه پای دین در میان باشد. هرگز فکرش را هم نمی‌توانستم بکنم که این دو دانشجوی من بهایی باشند. واقعاً، آدم از کجا می‌تواند چنین چیزهایی را بفهمد؟ در چهره‌ی هیچ کسی چیزی از عقاید و دین او نمی‌توانی بیابی، مگر کسی که خواسته باشد برای هویت دینی خودش نشانه‌هایی اختراع کند. از همین رو بود که نخستین چیزی که به ذهن همه رسیده بود این بود که حتماً این دو نفر را دیده‌اند که با هم زیاد حرف می‌زنند. و آیا چیزی بیش از حرف هم در میان‌شان بوده است؟ خب، شاید همین حدسها به گوش خودشان هم رسیده بود و نخواسته بودند که چنین بدنام شوند.

از او پرسیدم: «چرا بعد از دو سال؟ یعنی تاکنون نمی‌دانسته‌اند که شما بهایی هستید و تازه فهمیده‌اند؟ آیا شما مذهب خود را پنهان کرده بودید؟» گفت: «نه. من ۲۵ سال پشت کنکور بودم. از سال ۸۳ آقای خاتمی و آقای مهرپور با پیگیری‌های قانون اساسی توانستند حق ما را برای ادامه تحصیل در دانشگاه فراهم کنند و ما از همه‌ی حقوق اجتماعی برخورداریم، جز همین یکی». من هم تعجب کرده بودم، آخر چگونه ممکن است کسی که خانواده‌اش آشکارا بهایی است در میان مسلمانان زندگی کند و ۱۲ سال در مدرسه و دبیرستان تحصیل کند، آن وقت به سن دانشگاه که رسید از ادامه‌ی تحصیل باز بماند! چگونه است که کسی می‌تواند ازدواج کند، بچه‌دار شود، کار کند، مالیات بپردازد، سربازی برود، جنگ برود، اما نمی‌تواند «دانشگاه» برود، مگر «دانشگاه» چه چیزی است که برخی نباید از امتیاز ورود به آن برخوردار شوند؟ و حالا که زمانی بر اساس قانون اساسی کشور توانسته‌اند حق خود را کسب کنند، چگونه این حق باز سلب شده است؟ جز اظهار تأسف کاری نمی‌توانستم بکنم.

یکی دو روز قبل از این ماجرا، در هنگام ناهار، بحثی با یکی از دوستان و همکاران دانشمند و متدین و وارسته‌ام داشتم که می‌گفت دیگر دانشجویان گروه به نزد او آمده‌اند و از او خواسته‌اند که استادان گروه پیشقدم شوند و کاری برای این دو دانشجو بکنند — تازه آن روز بود که فهمیدم ماجرای جنسی یا عشقی در کار نبوده است، بلکه مسأله‌ای دینی در کار بوده است. او گفت: «من به آنها گفتم ما کاری نمی‌توانیم بکنیم. ما همین حالا هم همه‌جوره زیر فشار و حمله هستیم و سکولار و بیدین و فلان و فلان به ما می‌گویند. بس نیست. همین مانده است که به طرفداری از بهائیت نیز متهم شویم. این مسأله به قانون اساسی مربوط است. ۹۸ درصد مردم به این قانون اساسی رأی داده‌اند و طبق این قانون اساسی فقط مذاهب و ادیان به رسمیت شناخته شده دارای حقوق هستند. ما که نمی‌توانیم خلاف قانون حرکت کنیم». شنیدن این سخنان برای من تعجب‌آور بود، باحیرت در پاسخش گفتم: «ولی قانون اساسی این طور نیست. قانون اساسی تفسیر بر می‌دارد. مگر آقای خمینی در پاریس نمی‌گفت که مارکسیستها در "جمهوری اسلامی" او از همه‌ی حقوق مدنی برخوردارند، "حجاب" برای زنان اجباری نیست، و مگر آقای مطهری نمی‌خواست استاد مارکسیست برای تدریس به دانشکده الهیات بیاورد، مگر شریعتی شعار کتابهایش را "لااکراه فی‌الدین" قرار نداده بود! مگر همین تازگی آقای منتظری از حقوق بهائیان دفاع نکرده است، و مگر اینهایی که تا اینجا بالا آمده‌اند در مدارس و دبیرستانهای همین جمهوری اسلامی درس نخوانده‌اند و مگر جان و مال‌شان محفوظ نیست!» دوستم با تکان دادن سر تأیید کرد که بله آقای منتظری به‌تازگی از آنها دفاع کرده است، اما همچنان مصر بود که اینها شاید در فرمهای کنکور مذهب خود را مشخص نکرده‌اند و حالا فهمیده‌اند. او دیگر رغبتی به بحث نداشت و من هم دیگر چیزی نگفتم. اما در تمام روز با خودم می‌اندیشیدم که چیزی را که می‌خواستم درباره «دین و آزادی» بنویسم بیش از این به تأخیر نیندازم. آیا دین و آزادی دینی با یکدیگر جمع می‌شوند یا نمی‌شوند؟ به این پرسش چگونه باید نزدیک شد و پاسخ آن را از کجا باید گرفت؟

منبع: فل سفه

نظر خود را بنویسید


man yeky hanuz natavanestam

maryam
ارسال شده در : 1387/10/5

man yeky hanuz natavanestam befahmam chetor inhame daneshju va ostad chenan tabizy ra be irany gabul mikonand hamdardy kafy nist bayad eteraz kard .daneshjuy ke baray hage senfy siasy ejtemay talash mikonad chetor nemitavanad az hage tahsile hamvatanash defa konad chegader tamash che shod ke be in sogute akhlagy residim ey nangeman bad ey nangeman bad ke ba poshtibany jahany azimy ke darim ham vagty be bahay miresim aval miguim ke ma shie hastim va pozesh ra ham miayim va khod ra mogale folan kas ham moarefy mikonim ke nakonad be bahay budan motaham shavim nangeman bad

ممنون

Minoo
ارسال شده در : 1387/8/21

مقاله تاثیر گذاری بود.

با سپاس !

مهین
ارسال شده در : 1387/8/18

از نویسنده محترم و متفکر و آگاه این مقاله نهایت امتنان را دارم .

هفته گذشته در جمع آموزشی یکی از ادارات آموزش و پرورش شهر طهران حضور داشتم در آنجا موضو عات متنوعی مورد بحث و بررسی قرار گرفت از جمله در خصوص رسیدگی به مسایل آموزشی دانش آموزان که معاون آموزشی مطرح نمود : " برای بهتر شدن کیفیت آموزش و ارتقا علمی دانش آموزان باید کلاسهای فوق برنامه ترتیب بدهیم که این نیاز به همکاری و کمک های مالی و نقدی اولیای محترم دانش آموزان دارد زیرا دولت خودش را برای اینگونه فعالیتها کنار کشیده و اگر ما نیز خود را کنار بکشیم دیگر حال و روز بچه های ما معلوم است چه خواهد شد ؟!! در ادامه آن معاون فهیم و محترم بیان کرد ما در قانون اساسی کشورمان داریم که : آموزش و پرورش رایگان است وباید همه از امکانات آموزشی و پرورشی رایگان و مساوی برخوردار باشند اما چه کنیم این قانون به خاطر بعضی سیاستهای خاص دولت و حکومت قابلیت اجرایی ندارد .... ؟؟!! "

تازه این یک نمونه از شواهد بسیاری است که متاسفانه حکومت ایران به قانون اساسی تصویب شده خود وقعی نمینهد بلکه آن قوانین را گزینشی انتخاب میکند و یا قوانین را با مزه مزه کردن آنطوریکه باب طبع و قبولشان باشد حکم به صدور و اجرا میدهند !!!

در این مقاله اشاره شد به اینکه ادیان رسمیت داده شده حق شرکت در فعالیتهای مربوطه را دارند ، اما سوال من و بسیاری از هموطنان ما اینست که چرا به افراد هنرمند و فرزانه ای که در عرصه آواز و موسیقی ،علمی و فرهنگی ، صاحب سبک و علم و هنر والا هستند و اینکه مسلمان نیز هستند !اجازه فعالیت در دانشگاه ، در تلویزیون و رسانه ها ی دیگر نمیدهند ؟؟ در حالیکه اصلا ضد حکومت اسلامی نیستند ؟؟!! و ملت شریف ایران این نفوس مومنه مسلمان و عالم و هنرمند را خوب میشناسند و حکومت اسلامی نیز آنان را خوب میشناسد.

دهها نمونه و شواهد با مدرک و سند وجود دارد که حکومت اسلامی قوانین اساسی کشور خود را آنجا که دوست دارد عامل است آنجا که تمایلی ندارد در عمل رد یا نقض میکند .

بلی ، خانه از پای بست بس ویران است .... و این مالکان منصب و سیاست در بند تزویر وریایی هستند که پایه های قدرت و حکومت خود را محکم و قوی تر کنند نه به حال رفاه و قدرت ایران و ایرانی ، و برای حفظ قدرتشان از هر چیزی که سد و مانعی برای رسیدن به هدفشان باشد با ارعاب و سرکوب آن موانع میگذرند و ترس و واهمه ای نه از خدا و نه از ملت عزیز و شریف ایران دارند .

از صمیم قلب آرزو مینمایم نفوسی فهیم و طالب حقیقت چون شما نویسنده بیدار و آگاه در عرصه تحری حقیقت در مواضیع مهم مانند دین ، علم , آزادی فکر و عقیده و... رشد نمایند و تحقیقات جامع و کامل نمایند تا انشا الله به حقیقت حقیقی و واحد دست پیدا نمایند و بتوانند سهمی در ازاله ظلم و بیعدالتی داشته باشند .

جوانان عزیز بهایی ایران که یا محروم از ادامه تحصیل در دانشگاه میشوند و یا تعدای که در دانشگاه راه یافتند و اخراج میشوند در هر حال جون تعلیم و تربیت برایشان جزو تعالیم اساسی و مهم دینی شان است آنان به ادامه مطالعه علمی در سطوح عالیه بطور غیر رسمی و خصوصی ادامه میدهند و از علم دانشمندان دنیا و کتب علمیه روز نهایت استفاده را میبرند و جالب است بدانید همین الان جوانان بهایی ایران که در حد کار شناسی بطور خصوصی مطالعه داشته اند در دانشگاه های معتبر دنیا برای احراز مدارج عالیتر مانند فوق لیسانس و دکترا مشغول اکتساب آن علوم هستند و از همه جالب تر دوباره برای ایران و در ایران از آن علومی که آموختند در کمال اخلاص برای عمران و آبادی ایران عزیز و مردم مهربان و صمیمی وطن شان مشغول و مالوف خدمات کسترده هستند. و همکاران غیر بهایی شان شهادت بر تواضع ، خلوص ، تقوی ، امانت و دیانتشان میدهند و حتی تاسی به آنان مینمایند و آنان را الگوی فرزندان خود برای پیشرفت معنوی و مادی میدانند . این است راز عشق و عبودیت و بندگی و خدمت به آستان خداوند یکتا که این جوانان نازنین از تعالیم مقدس آسمانی دیانت نو ظهور بهایی درک نموده و آموخته اند.
و در کمال شهامت و شجاعت و صلابت برای این عرفان و عشق الهی چون کوه استوار و پایدارند و از اینرو سر دفتر عشق و دانایی در دانشگاه الهی شده اند.

بر این جوانان و بر شما دوست آگاه و آزاده و دانا و بر همه اندیشمندان و فاضلان جهان درود!

" ای عشق منم از تو سرگشته و سودایی
و اندر همه عالم مشهور به شیدایی

در نامه مجنونان از نام من آغازند
زین پیش اگر بودم سر دفتر دانایی "

درود

نويد
ارسال شده در : 1387/8/16

درود بر آنها كه وجدانشان را بيدار است و هيچ چيز را بر حقيقت ترجيح نمي دهند.