×
صفحه نخستدرباره سایتشرایط استفادهحریم خصوصیتماس با ما
اصول اعتقاداتاخلاقیاتتاریخاجتماعیاحکامادیان دیگراقتصادبشاراتحقوق بشرسیاستپاسخ به اتهاماتشعر و ادبفهرست تمام مقالات
پیامهای مرکز جهانی بهائی اخبار جامعۀ بهائی گشت و گذار در اخبار بخش سردبیر

برای شروع یا قطع اشتراکتان در خبرنامه سایت، آدرس ایمیل خود را در ذیل وارد کنید.

ثبت نام
قطع اشتراک
twittertelegraminstagram
×
ببخشید کجا می‌توانم تمام پیامه ... بسیار پرمحتوی و پرمعنا بود یاد ... مهم نیست بهائیت دین است یا هرچ ... واقعا تاسف آوره.این اتفاق در ا ...
در پاسخ به فصلنامه مطالعات تاریخی شماره های 17 و 20 در پاسخ به ویژه نامه 29 ایّام جام جم ندای حق
یوزارسیف هم خاتم النبیّین بود!وقت آن است كه بدانيم دين بهايي چيستدرد دلی با خانم وزیر بهداشتآیا بهاییان در انتخابات شرکت می کنند؟تخریب گورستان‌ و عدم صدور جواز دفن بهاییان در شماری از شهرهای ایران
img

سایت نقطه نظر تلاشی برای رفع ابهامات و تعصبات عامه مردم راجع به دیانت بهائی است.

ماجراي نويسنده خجالتي
1385/03/24

از وقتی جریان صهیونیست ها در ایران خریدار پیدا كرد و یهود مورد تنفر واقع شد محققینی چند آب را گل آلود دیده، تمام سعی خود را صرف این نمودند كه اثبات نمایند كه (ریشه جریان بهائی، یهودی است) . یكی از پر كارترین این آقایان محقق، جناب عبدالله شهبازی است كه عناوینی متعدد، نظیر مورخ پر كار، محقق برجسته، پژوهشگر فعّال تاریخ و غیره را یدك می كشد و در تمام رسانه ها اعم از اینترنت، تلویزیون، روزنامه، فصلنامه و... حضور مؤثر دارد و بسیاری دیگر نیز از خوان نعمت او روزی خوارند. افرادی با نام های مجتبی عزیزی، عباسعلی كامرانیان، شایانفر، حمید، رضا برنجكار و دهها نفر دیگر كه بی نام و با نام، مطلب می نویسند و همه و همه «عینأ» از روی دست همان محقق برجسته كپی می كنند و در پاره ای موارد برای اینكه قضیه خیلی شور نشود، «شبیه عینأ» می نویسند تا وانمود شود كه الحمدالله در ایران اسلامی دهها محقق از سر ذوق و سلیقه و شورِ تحرّی حقیقت، وارد مهم ترین عرصه تحقیق (یعنی تحقیق پیرامون بهاییان) شده اند و الحمدلله(عجبا) كه تمامی آن ها به نوعی بهاییان را مردود شمرده اند ؛ یكی به این نتیجه می رسد كه ساخته دست روس است ؛ دیگری هذیانات ناشی از آفتاب تند بوشهر را سر منشاء می داند؛ سومی دست انگلیس و آن یكی آمریكا و اسرائیل و غیره (و خدا می داند شاید بعدها بوركینافاسو و ببرهای تامیل و الزرقاوی و بن لادن) را در كار می داند. عده ای هم وجود كمیسیونی متشكل از تمامی عوامل فوق را منتفی نمی دانند؛ گر چه خود نیز به غرابت این نظر اذعان دارند، امّا چه كنند كه مطلب اینقدر برای آن ها هیجان انگیز است كه نمی توانند از آن دل بكنند. چه اهمیتی دارد كه كسی بپرسد این همه عوامل متضاد و متخالف و دارای منافع غیر مشترك بلكه متضّاد را چه كسی و چگونه و چه زمان دور هم جمع كرد و هیچ گاه متفرق نساخت. مهم این است كه مطلب مهیج و جالب انظار مخاطبین است و از شما چه پنهان قدری چاشنی پلیسی آن، انسان را به یاد فیلمهای پر طرفدار اكشن هالیوود و عملیات شون كانری و نام كروز می اندازد. حالا كو تا یكی بیاید و تحقیق كند كه اینگونه نیست؛ اصلأ كسی حال این كار را ندارد؛ تازه بر فرض كه بنویسد، چه كسی حاضر می شود و اصلأ جرأت می كند آن ها را چاپ كند. تازه ما كه چیزی از دست نمی دهیم چون اصلأ معلوم نیست كه «ما» كی هستیم، چه آدرسی داریم، ومهمتر از همه به نمایندگی از چه قشری این حرف ها را زده ایم؛ به راحتی جای خود را عوض كرده ، چیز دیگری می گوییم؛ شاید حتی از قبلی ها هم جذاب تر، خدا را چه دیدی؟
مهم ترین ویژگی این تحقیقات آكادمیك این است كه هیچ یك از این آقایان، كوچكترین نكته و مطلب مثبتی در بهاییان نیافته اند و هر چه بوده منفی بوده است. حتی در نوشتجات خود وقتی به ناچار از كلمات مثبت استفاده می كنند با درج انواع آیكون و علامت تعجب و پرسش و حیرت و افسوس و استهزاء و پرانتز و كروشه و آكولاد (كه عنقریب به انتگرال و رادیكال نیز می رسد) و باكار برد كلماتی مثل به اصطلاح، ظاهرأ،... شدیدأ ودر كمال دقّت مراقبند كه مبادا مفهوم مثبتی اظهار شود و همچه كه احساس می كنند كه ممكن است مخاطب از مسیر تعیین شده منحرف شود تذكرات لازم اعطا می شود و مثلأ وقتی ناچار می شوند بگویند كه یكی از بابیان یا بهاییان در حال نماز بود می نویسند...[ او در حال به اصطلاح نماز!!!؟( این ها را چه به نماز و حیف كلمه نماز)بود] و كسی به یاد آقایان نمی اندازد كه عزیزان محقق آیا در نظر شما قومی غافل ترو جاهل تر و وحشی تر و خدا نشناس تر از اعراب جاهلیه وجود داشتند؟ حال آنكه بسیاری از احكام اسلام كه شما اینقدر برای آنها اهمیت قائلید و تا سر حد جنگ( حتی با همدینان خود) به حفاظت از آن ها پرداخته و می پردازید از همین اقوام اقتباس شده است؛ بعضی عینأ و برخی با تغییراتی. حتی احكامی مهم و اساسی مثل حج و اعمال آن نظیر احرام ،سعی، رمی جمره…..، و این نه وهن اسلام كه دالّ بر اوج آزاد اندیشی رسول اكرم است كه حتّی در آن قوم هم یكسره تیرگی و پلیدی و سیاهی ندید. البته این محققین عزیز بعضأ در مقابل كشورهای متمدن غربی هم همین روش را دارند و بعید نیست كه نوشته باشند یا بنویسند ( این است اصطلاح كشورهای ظاهرأ طرفدار به اصطلاح حقوق بشر نما) . اما حداقل علم و صنعت آن ها را به ناچار قبول می كنند؛ چون در عمل مجبور به استفاده از ان ها هستند؛ ولی دریغا كه در تمام دیانت بهایی چه در نظر و چه در عمل حتی یك نكته مثبت نمی بینند و از خود نمی پرسند كه چگونه چنین دیانتی ( یا به قول آنها « به اصطلاح دیانت» )سرازیكصدوپنجاه سال ظلم وجوروعدوان مستمر به درمی آوردو در سازمان ملل و بسیاری مراجع بین المللی دیگربا احترام پذیرفته می شود و مشاغل و مسئولیتهای مختلف ومهم بشردوستانه به پیروان آن محول می شود.
اما جناب آقای عبدالله شهبازی همان محقق پر كار كه عاشق این است كه تا آنجا كه می شود حرفهای جدید (مهم نیست كه چه باشد) بزند؛ معتقد است كه تاجران یهودی تریاك در كمپانی ساسون عامل اصلی و آغازگر بابیان و بهاییان بوده اند و به این ترتیب جبهه جدیدی در حمله به دیانت بهایی گشوده است . البته همراهان ایشان هم با التفات به مستندات ارائه شده مطلب را پرورانده اند و از جمله این ها نویسنده خجالتی روزنامه كیهان در شماره 18458 مورخ سه شنبه 2/12/1384 است كه پس از آن همه افاضاتی كه می فرمایندو تحقیقات ناب و دست اول خود را در مورد ( یهودی بودن اصلیت بهاییان) ارائه می دهند، در كمال تواضع و خضوع و خشوع در انتهای مقاله تقاضا می كنند كه [ نامه مرا به عنوان امضاء محفوظ چاپ نمایید] و به این وسیله خود را از شرّ مزاحمت هائی كه شهرت فراوان حاصل از انتشار این نامه برای ایشان ایجاد خواهد نمود؛ می رهانند . به گمان من، ایشان یا بسیار خجالتی هستند، یا تارك دنیا و شدیدأ گریزان از شهرت و معروفیت و شاید هم می ترسند كه نینجاهای بهایی ایشان را ربوده ومورد آزار قرار دهند و یا نگرانند كه مبادا دولت اسرائیل ایشان را در لیست سیاه خود قرار داده و در اتومبیل شخصی اش از آسمان راكت باران شود و یا اینكه اصلأ این نویسنده وجود خارجی ندارد؛ اما مطالب آنقدر گفتنی است كه مهم نیست گوینده آن چه كسی باشد و یا از همه ساده تر ، مطلب در عین حال كه گفتنی است اما انقدر آبكی است كه هیچ كس حاضر نشده نام خود را در ذیل آن بنگارد و خود را رسوا كند و خوب بالاخره «امضاء محفوظ» باید به یك دردی بخورد.
اما ایشان چه می گوید؟ اندر باب (یهودی بودن حزب بهایی) می نویسد:
« ...فهرست مطول بهاییان یهودی را كه برای رد گم كردن و نفوذ در جامعه مسلمین، اسم و فامیل مشابه مسلمانان را برای خود انتخاب كرده اند به نقل از كتاب خاطرات عزیز الله عزیزی ذكر می كنم با یاد آوری این نكته كه در كتابهای دیگری نیز می توان به اسامی بیشتری دست یافت و این شجره خبیثه را بهتر رسوا كرد.»
ایشان در ادامه اسامی ده نفر را با بعضی بستگانشان را ذكر كرده اند. من نمی دانم كه «رسوایی» مورد نظر ایشان كدام است؛ اما چند سؤال در اینجا مطرح است:
این فهرست مطول تنها شامل 10 نفر و در بهترین حالتِ خود، 10 خانواده است . آیا این 10 نفر از لحاظ اعتقادی در بین مردم اینقدر نفوذ داشتند كه تا بهایی شدند بقیه هم كرور كرور ایمان آوردند؟ آیا این حدودأ 10 نفر دیانت بهایی را به وجود آوردند؟
اسامی ای كه آقای « امضاء محفوظ» نوشته اند بسیار شبیه اسامی عبری و یهودی است؛ دقت كنید : مُرد خاشیوا/میرزا ابراهیم/عزیز الیاهو/میرزا خلیل/دكتر ارسطو خان حكیم/ رحیم ملا باخان/ اسحاق عزیزی/. آیا این اسامی اسلامی است؟ با همین اسامی [ رد گم كردند و در میان مسلمانان نفوذ كردند] ؟ اگر غیر از این است چرا این نویسنده محقق «اسم و فامیل مشابه مسلمانان» نیاورده اند؟
نوشته اند :«ریشه دیانت بهایی، یهودی است» . این جمله چه معنایی دارد؟ آیا منظور تشابه اعتقادات است؟ آیا شروع جریان از لحاظ تاریخی مورد نظر است؟ ممكن است بفرمایید ریشه دیانت مقدسه مسیحی یا اسلام چیست؟ آیا هیچ یهودی در زمان حضرت محمد مسلمان نشد یا در زمان حضرت مسیح ایمان نیاورد؟
چگونه در زمان قاجار با آن محدودیت محیطی كسی می توانست با عوض كردن اسم و فامیل خود به گفته ایشان «رد گم كند» ؟ در یك شهر یا روستا یا محله در زمان قاجار كه همه همه را می شناختند ( مخصوصأ اگر كسی یهودی می بود و در یك جامعه اسلامی زندگی می كرد) چطور ممكن بود كه با عوض كردن نام ، خود را شخص دیگری جا بزند و در مسلمانان نفوذ كند ؟ آیا در آن زمان جرّاحی پلاستیك هم رایج بودكه قیافه های خود و خانواده هایشان را هم تغییر دهند؟ آیا اگر كسی نامش را عوض می كرد همه چیز با آن عوض می شد؟ تازه، نام خود را عوض كردند و گذاشتند « عزیز الیاهو» یا « مرد خاشیوا»! تازه نفوذ كنند كه چه بكنند؟ این ها كه از آن به بعد معروف به بهایی بودند با این شهرت چه كاری می توانستند بكنند؟
فامیل گذاشتن در زمان رضا شاه مرسوم شد؛ پس چگونه نویسنده می گوید در زمان ناصرالدین شاه این امور اتفاق افتاده است؟ آیا مثلأ اسحاق عزیزی یا ارسطو خان حكیم یك اسم و فامیل در زمان ناصرالدین شاه است؟
این گروه از چه كسی یا كسانی فرمان می گرفتند؟ حقوق خود را چگونه دریافت می كردند؟ نكند محض رضای خدا این كارها را می كردند ؟ در غیر این صورت ارتباط آن ها با خارجی ها چگونه بود؟ می دانیم كه بهایی بودن و به این نام مشهور شدن خطرات جانی و مالی و خانوادگی حتمی در پی داشت و انگیزه بسیار قوی لازم است تا شخص خود را به دست این خطرات بسپارد. این انگیزه ها چه بود؟
اگر این اشخاص مأموران سرّی یك سازمان یا دولت یا كمپانی یا هر چه كه محقق ما می نامد، بودند؛ قبل از این مأموریت چه می كردند؟ در كدام جبهه و به چه كاری مشغول بودند؟ بعد از این كه مأموریت خود را انجام دادند چه شدند؟ آیا بهایی ماندند یا دوباره تغییر نام داده، به مأموریت جدیدی رفتند؟ آیا مجذوب دیانت بهایی شدند و خود و نسل خود بهایی ماندند؟ در این صورت آن سازمان كذائی با آن ها چه كرد؟ چطور حاضر شد چنین مأموران با وفا ، شجاع ، سر به راه، مطیع، معتقد، قانع و حرف گوش كن و جان بر كفی را از دست بدهد؟ شما بودید حاضر می شدید؟ واقعأ چرا با آن ها برخورد قاطع نشد كه یا ایها المأمورون، مأموریت تمام شد؛ غالب یا مغلوب جریان تمام شد؛ برویم كه جای دیگر هم كار داریم.
به فرض كه اثبات شود بهاییان یهودی بوده اند، از این امر چه نتیجه ای عاید نویسنده ما می شود؟ آیا نویسنده محترم می خواهد بگوید كه یك شیعه هیچ وقت دین خود را از دست نمی دهد، زیرا مبنای اعتقادی آنان بسیار قوی است؛ پس این یهودیان بودند كه بهایی شدند؟ خوب این یهودیان مسلمان شده ( یا به ظاهر مسلمان شده، یا بهایی شده والله نمی دانم نویسنده چه گفته است) كه بالاخره به گفته خودتان در مسلمانان نفوذ كردند و آنها را بهایی كردند. آیا «امضاء محفوظ» محترم می خواهد بگوید بهاییان نتوانستند اما یهودیان توانستند؟
مشخص نیست كه این افراد پس از نفوذ در مسلمانان چه كار كردند كه مسلمانان بهایی شدند؟ آیا به آنها پول دادند؟ زمین بخشیدند؟ تهدید كردند؟ استدلال كردند یا با استفاده از معتقدات مسلمانان آنها را بهایی كردند؟ آخر یك چرایی باید باشد. اگر با این همه اقدامات كسی از مسلمانان بهایی نشد، یعنی این همه بهایی موجود در ایران هم حاصل زاد و ولد همان فهرست مطول هستند و آن سازمان آشی پخته كه همه اش را خودش خورده است.
این نكات ونكات متعدد دیگر كه گرچه به صورت استفهام مطرح شدند؛ اما پاسخهای مخصوص خودرا می طلبند؛ نشان می دهد كه چگونه یك دروغ به دنبال خود مجموعه ای از ناهماهنگی ها را به وجودمی آورد . بهتر است قبول كنیم كه بهاییان اولیه همگی ایرانی و از اقشار مختلف بودند و در این میان سهم مسلمانان شیعه از همه بیشتر بود و اكثریت قریب به اتفاق را تشكیل می دادند و به این ترتیب خود را در بین این همه تناقض گرفتار نكنیم.

نظر خود را بنویسید