×
صفحه نخستدرباره سایتشرایط استفادهحریم خصوصیتماس با ما
اصول اعتقاداتاخلاقیاتتاریخاجتماعیاحکامادیان دیگراقتصادبشاراتحقوق بشرسیاستپاسخ به اتهاماتشعر و ادبفهرست تمام مقالات
پیامهای مرکز جهانی بهائی اخبار جامعۀ بهائی گشت و گذار در اخبار بخش سردبیر

برای شروع یا قطع اشتراکتان در خبرنامه سایت، آدرس ایمیل خود را در ذیل وارد کنید.

ثبت نام
قطع اشتراک
twittertelegraminstagram
×
ببخشید کجا می‌توانم تمام پیامه ... بسیار پرمحتوی و پرمعنا بود یاد ... مهم نیست بهائیت دین است یا هرچ ... واقعا تاسف آوره.این اتفاق در ا ...
در پاسخ به فصلنامه مطالعات تاریخی شماره های 17 و 20 در پاسخ به ویژه نامه 29 ایّام جام جم ندای حق
یوزارسیف هم خاتم النبیّین بود!وقت آن است كه بدانيم دين بهايي چيستدرد دلی با خانم وزیر بهداشتآیا بهاییان در انتخابات شرکت می کنند؟تخریب گورستان‌ و عدم صدور جواز دفن بهاییان در شماری از شهرهای ایران
img

سایت نقطه نظر تلاشی برای رفع ابهامات و تعصبات عامه مردم راجع به دیانت بهائی است.

سایت «مدعیان مهدویت» و بعضی احکام دیانت بابی
1385/12/26

مربوط به سایت «مدعیان مهدویت» چهارشنبه 6 اردیبهشت 1385

نویسنده ای، با نام محمد، در سایت: مدعیان مهدویت در ذکر پاره ای از فروع دین بابیان، احکامی را ذکر میکنند که بطور تلویح قصدش استهزاء و تحقیر است. ببییم چه میگوید.:

1- ازدواج به رضای زوجین است.
آیا چه حقارت و استهزائی در این حکم وجود دارد؟ البته برای مردم و علمای زمان قاجار و مخصوصا آقایان(مردان)، بسیار خنده دار و در عین حال متهورانه و خطرناک مینمود که به رضایت دختران و زنان هم توجه شود. اما گذشت زمان چه چیزی را اثبات نمود؟ آنچه امروز بسیار خنده دار، متهورانه و در عین حال خطرناک است، تردید در حکم فوق است نه اثبات آن. حقیقتا معلوم نیست نویسنده با ذکراین حکم قصد تبلیغ و تمجید داشته و یا تردید و تکفیر؟ که در صورت ثانی باید به تهور و شجاعتش! آفرین گفت البته در صورتی که توضیحی هم برای آن داشته باشد.
2- بر معلم حرام است شاگرد خود را بزند و در صورت ضرورت باید پنج ضربه به اطراف لباس او بزند هر گاه از پنج مرتبه زیادتر شد یا چوب بر بدن او خورده 19 روز زنش بر او حرام میشود.
برای درک این تعلیم باید خود را در فضای حکومت محمد شاه قاجار و ایران آن زمان قرار داد تا ارزشش واضح گردد و گرنه امروزه همه خود را پیرو این حکم میشمارند گرچه حتی امروزه هم این حکم به سختی اجرا میشود. دقت کنید در فضایی که شعارش «تا نباشد چوب تر فرمان نبرد گاو و خر» یا «استاد معلم که شود کم آزار خرسک بازند طفلان در بازار» بوده، این بیان حضرت باب چه انقلابی است. دقت باید کرد که تعلیم مذکور از افراط و تفریط برکنار است. اولا اصل تنبیه بدنی را مطلقا حرام اعلام میکنند.
ثانیا به مسئله ضرورت تنبیه نیز توجه میکند منتها چاره کار را در تنبیه بدنی نمیداند. مستحضر هستید که زدن ضرباتی به اطراف لباس، تنبیه معنوی و هشدار به کودکان است و نه زجر جسمانی که باعث تحقیر آنان میشود.
ثالثا، حتی در باب تنبیه معنوی نیز محدودیت را اعلان مینمایند که از حد معینی تجاوز ننماید و برای این کار مجازاتی سمبلیک را مطرح میکند. نوع این مجازات هشداری است برای معلمین که بدانند تنبیه نکردن دانش آموزان در نظر حضرت باب بسیار مهم است. حال بر نویسنده گرامی است که بحث را ادامه داده و نشان دهد که مشکل چیست؟
3- هر چیز گرانبها که صاحبی ندارد متعلق به باب است.
اول شما بگویید تکلیف مال بی صاحب چیست؟ در عرف امروزی میگویید متعلق به دولت است. چرا؟ چون باید نظمی برقرار شود و در عرف سازمانهای امروزی، ارگان اصلی، دولت است. اما در زمان حضرت باب چگونه عمل میشد؟ مال بی صاحب به چه کسی میرسید؟ اصلا مال دارای صاحب هم تضمینی نبود که به صاحبش برسد، تا چه برسد به مال بی صاحب. اما سوالی دارم. بنظر شما حضرت باب با این همه اشیاء گرانبها میخواستند چکار بکنند؟ اصلا مگر بجز اینست که مال را برای رفاه و آسایش و یا قدرت میخواهند؟ پس چرا ایشان همه ثروت خود را رها کرد؟ چرا خود را به مخاطره انداخت؟ چرا در راهی قدم گذاشت که سرانجامی جز اعدام نداشت که آنهم از پیش مشخص و معین بود؟ آیا شخص طالب دنیا ( و ایضا طالب اشیاء گرانبهای بی صاحب) چنین میکند؟
یک نکته دیگر: قاعدتا، فقط بابیان مشمول این حکم میشوند نه همه مردم جهان. بسیاری از احکام حضرت باب جنبه ارزشی نمادین دارند و نه جنبه اجرایی صرف. یعنی منظور ایشان این بود که علو مقام خود را بعنوان رسول الله اظهار کنند و ابدا در پی کسب مال نبودند و در عمل هم اینگونه شد. یعنی این حکم از لحاظ محدودیت زمان و مکان هیچگاه امکان اجرا نیافت. اما عکس این جریان، مکرر در مکرر اتفاق افتاد.اشیا گرانبهای بسیاری که صاحب هم داشتند با صاحبشان و به اختیار و رضایت کامل انها، به تاراج رفت. گرانبها ترین اشیاء عالم جان نفوس بود که برایگان فدا میشد. همه اینها را در حد عنوان ذکر کردم و گر چه عناوین دیگر و توضیحات دیگر هم وجود دارد ولی به ذکر یک نکته دیگر اکتفا میکنم و آن اینکه نویسنده محترم، محمد عزیز احتمالا مسلمان و شیعه هستند. از ایشان میپرسم در مذهب شیعه اموال بی صاحب به چه کسی میرسد؟ 1-پیامبر 2-ائمه 3-امام زمان 4-نواب اربعه 5-مجتهدین جامع الشرایط (که فرض کنیم یافت شود). ملاحظه میفرمایید که یک مجتهد نیز این حق را برای خود قائل است زیرا مستحضرید که کلیه دولتها و حکومتها (از نظر یک شیعه که به وجود امام غائب معتقد است) غاصب هستند و فقط نماینده امام بر حق است. حضرت باب، یک شریعت تاسیس نمود و پیغمبرو شارع دیانت بابی محسوب میگردند. آیا تعجبی دارد که این حق را برای خود قائل شوند؟
4- حج بیت شیراز بر تمام مردان بابی جهان واجب است.
اما محمد عزیز ممکن است بگویید کعبه چه امتیازی دارد که بیت حضرت باب در شیراز ندارد؟ بیت حضرت باب محل نزول وحی الهی میباشد که کعبه از آن محروم است. بیت حضرت باب محل اسکان و رشد و نمو و اظهار امر شارع دیانت بابی است در حالیکه کعبه اینگونه هم نبود. بیت حضرت باب هیچگاه بتخانه نبوده در حالیکه کعبه هم قبلا بتخانه بوده و هم محل حج مشرکین. بسیاری از اعمال حج مثل سعی بین صفا و مروه عینا از اعراب جاهلیه اقتباس شده است. اما اصل مطلب ورای این امور است. حضرت باب پیامبر الهی بودند و این حق را داشتند که هر نقطه را که اراده نمایند محل توجه عباد قرار دهند. همانگونه که حضرت محمد اینچنین بود و اینچنین کرد و حق داشت و این حق در انحصار انبیا در تمام دورانها، بوده است که هر شرافتی را،به هر محلی که مایل بودند(یعنی از طرف خداوند به ان مامور بودند) منتسب کنند. اگر مشکلتان با پیامبر بودن حضرت باب است، آن بحث دیگری است.
5- سال بابیان 19 ماه و 19 روز ، روزه 19 روز و روز عید فطر اول نوروز است.
و اما درباره تقویم بابیان بحث فراوان است. شما احتمالا میدانید که یکی از افتخارات مسلمانان(حداقل مطلعین آنها) اعجاز قرآن است که عدد 19 بطرزی عجیب اساس آنرا تشکیل میدهد. تمام حروف و کلمات و ترکیبها و نحوه تنظیم حروفات مقطعه ،معجزه آسا از نظر ریاضی با عدد 19 ارتباط دارند. گر چه عده ای ابتدا از این کشف بسیار مسرور شدند اما بعدا چون دریافتند که این همان عددی است که بابیان و بهائیان دهها سال قبل کاشف و واضع آن بوده اند مصلحت دیدند که آنرا مسکوت گذارند تا مبادا خدای ناکرده این دیانت نوظهور ترویج شود. حال اگر ایراد به 19 است، این ایراد به قرآن هم خواهد بود و اگر ایراد به تدوین تقویم جدید است باید بگویم که از نظر من اگر حضرت باب هیچ ادعا و امتیاز دیگری هم نداشت، فقط همین که قادر شد تقویمی کاملا بدیع تدوین و معرفی نماید و این که این تقویم مورد استفاده چند میلیون از نفوس عالم است کافی است تا نام ایشان به احترام برده شود. آیا میدانید که حضرت محمد تقویم اعراب دوره جاهلیت را پذیرفت. حتی ماههای محرمه نیز اقتباس از اعراب بود. اما هیچکس آنرا ایرادی نمیداند و فی الواقع هم که ایرادی ندارد.پیامبر الهی،دارای حق الهی است.این طور نیست؟
یک نکته دیگر: آیا اینکه عید فطر بابیان و بهائیان (بمعنای روز عید پس از ایام روزه داری)، مقارن با عید باستانی ایرانیان است ،حداقل برای ایرانیان، جای گله و شکوه دارد و یا شکرگزاری؟ آیا این توجه به مراسم ایران باستان جالب نیست؟ آیا ایرانیان راضی تر نیستند؟ احساس آرامش بیشتری نمیکنند؟ آیا اینکه همزمان با تولد دوباره طبیعت، انسان نیز عید بگیرد، عیدی مضاعف تلقی نمیشود؟ تمنا دارم به احساس قلبی خود ،فارغ از هر استدلال دیگری رجوع کنید.

نظر خود را بنویسید